هفتبرکه: چرا داریوش اول دروغ را در کنار دشمن و خشکسالی، نابودکنندهی یک سرزمین میبیند؟ تاثیر دروغ بر روابط فردی و اجتماعی چیست؟ دروغ چطور تا سطح یک مسالهی کلان سیاسی بالا میآید؟ اینها سوالاتی است که ناگزیر پس از تماشای نمایش «خشکسالی و دروغ» نوشته و ساختهی محمد یعقوبی به ذهن میرسد. البته بحث در مورد این نمایش در بیست و سومین نشست تماشا، چهارشنبه ۲۳ آذرماه ۱۴۰۱، به این سوالات نیز محدود نشد.
محمد یعقوبی که نمایشنامهی تحسینشدهی «خشکسالی و دروغ» را نوشته و خود کارگردانی کرده است، یکی از هنرمندان شناختهشدهی ایران است. تنها در سال ۱۳۹۱، این از سوی کانون منتقدان تئاتر برگزیده شد و جایزهی دوم بهترین کارگردان را نیز از یازدهمین جشن سالیانه انجمن منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانهی تئاتر دریافت کرد. یک فیلم نیز در سال ۱۳۹۵ با همین نام بر اساس این نمایشنامه ساخته شد که البته چندان موفق نبود.
در جلسهی بیست و سوم تماشا، با حضور دکتر حوریه رحمانیان، داستاننویس، به عنوان مهمان ویژهی نشست، اجرای سال ۱۳۹۰ این نمایش در تماشاخانهی ایرانشهر با بازیگری علی سرابی، باران کوثری، آیدا کیخایی و پیمان معادی به بحث و بررسی گذاشته شد. رحمانیان پس از مرور کارنامهی پربار محمد یعقوبی، با نقل قولی از آبراهام لینکلن به مبحث دروغ پرداخت: «اندکی از مردم را میشود همیشه فریب داد. همهی مردم را هم میشود برای مدتی فریب داد. اما همهی مردم را نمیشود برای همیشه فریب داد.»
رحمانیان مروری بر مفهوم دروغ در متون باستانی کرد، از جمله «گاهان»، کتاب زرتشت که ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد نوشته شده است، و سنگنوشتهی بیستون که سخن داریوش اول را به گوش ما رسانده است. به گفتهی رحمانیان، «داریوش وقتی که این متن را آماده میکرده، به روشنی یک چارچوب زرتشتی را در ذهن داشته است، هرچند خودش هل تساهل و تسامح دینی بوده و زرتشتی متعصب نبوده است. جالب است که چه چیزهایی در آن جامعه مورد توجه بوده و چه سازوکارهایی مفهوم دروغ را تا مرتبهی یک کلیدواژهی سیاسی بالا برده است.» او درباره داریوش اول نیز توضیح داد: «او حکومت را به صورت موروثی به دست نیاورد، بلکه برای به دست آوردن حکومت جنگ کرد و صدها هزار نفر کشته شدند. شاید به همین دلیل است که در آن زمان، یک سری نظریهپردازها به شکل ریشهای در مورد ماهیت قدرت سیاسی و خطراتی که آن را تهدید میکند، تفکر کردند تا از تاریخ درس بگیرند. صورتبندی دقیق و روشن کیبهها بر همین اندیشهی عمیق سیاسی استوار شده است.»
رحمانیان توضیح داد که در این سخن معروف و ماندگار داریوش اول، «اهورامزدا، این سرزمین را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ دور بدار»، تقابلهای جالبی شکل گرفته است: مردم و سربازان در مقابل دشمن؛ کشاورزی و آبادی در مقابل خشکسالی؛ و شادی در برابر دروغ. به گفته رحمانیان، «جالب است که دروغ در مقابل راستگویی قرار نمیگیرد بلکه فراتر از این میرود، و این نشان میدهد چطور نشاط از یک سرزمین رخت برمیبندد.»
رحمانیان سپس به نمایشنامهی «خشکسالی و دروغ» پرداخت و آن را از نمایشنامههای ماندگار و تاثیرگذار در دو دهه اخیر دانست که به بازنماییِ بحران عاطفی در جامعه میپردازد. «نکته عطف نمایش، پنهانکاری و دروغ در روابط خانوادگی است. کنشهای بین زوجها، روایت آسیبشناختی از روابط زناشویی را پیش رو میگذارد.» رحمانیان این نمایش را نمایشی مدرن و رئالیستی دانشت که با پرداخت جزیینگر به زندگی مشترک، نشان میدهد این بحران ارتباطی ریشه در همین مسائل کوچک دارد.
رحمانیان پس از مرور شخصیتهای نمایش، گفت: «هر چهار شخصیت خیلی ملموس بودند و همذاتپنداری با آنها راحت بود. در ساخت شخصیتها، نویسنده نه فقط خانواده بلکه به جامعه هم نیمنگاهی داشته است. نمایش، روایتی از درد جغرافیایی این سرزمین است.»
علی فخری، کارگردان، نیز در مورد این نمایش گفت: «من این کار را امشب برای بار سوم میبینم! امشب به اتفاقات و دیالوگهای نمایش نخندیدم، ولی در خانه خیلی خندیدم. ولی این بار، برایم یک کار کمدی نبود. متوجه شدم که خندهها، خندههای تلخ هستند و از سر آگاهی، چون بحثهای اصلی این نمایش را میتوان در کنار اتفاقاتی گذاشت که امروز در جامعه میافتد. مثل کارهای اصغر فرهادی، از آن نمایشهایی است واقعی است و میشود با آن انس گرفت و واقعیتهایی را که نمیشود و نمیگذارند ببینیم، نشان میدهند.»
فخری در مورد محوریت دروغ در نمایش نیز گفت: «ما با این دروغها خو گرفتهایم انگار. میبینیم که همه در خانواده با آن درگیر هستیم. این جریان هست و من هیچکاری نمیتوانم با آن بکنم. از بچگی به ما فهماندهاند که این را نباید بگویی، این را باید. این است که خیلی فاصله داریم با واقعیت.» او روان بازی کردن بازیگرها را نیز یکی از دلایل دوباره دیدن نمایش دانست.
مریم محمودی، کارشناس هنری اداره فرهنگ و ارشاد، با ارزشمند خواندن پیام نمایش، گفت: «این نمایش میتواند برای خانوادههایی که مشکل ارتباطی دارند، تراپی و مشاورهی مناسبی باشد.»
مسعود غفوری نیز در مورد نوآوریهای فرمی نمایش صحبت کرد. او به بخشهایی از نمایش اشاره کرد که بازیگران دیالوگهایی را ادا میکردند، اما پس از مدتی به نقطهی قبل باز میگشتند و آن دیالوگها را با تغییراتی ادا میکردند. غفوری اعتقاد داشت: «این تکنیک تنها برای سانسور استفاده نشده بود، بلکه برای نشان دادن ناتوانیِ شخصیتها برای بیان واقعیت استفاده میشد. بار اول، شخصیتها آنچه را که در ذهن و قلبشان داشتند بیان میکردند، ولی میدیدیم که انگار دنیای بیرونی قادر به هضم این واقعیت نیست؛ پس زمان به عقب برمیگشت تا شخصیتها حرفشان را پس بگیرند و دروغ تحویل بدهند.»
به اعتقاد غفوری، این همین ترفند نوآورانه نیز میتوان نتیجه گرفت که نمایش از سطح واقعگرایی (رئالیسم) فراتر میرود و به نقد واقعگرایی و صحبت در مورد غیرممکن بودن آن در هنر و نمایش میرسد: «تمام قراردادهایی که نمایش با بینندهاش میبندد و بر اساس آنها جلو میرود نشان میدهد که چقدر واقعیت در این نمایش، یک واقعیت قراردادی است.» او معتقد بود: «از میان همهی شیوههای بیانی که نمایش پیش میگذارد، تنها «شعر» قادر به شکستن رویهی واقعگرایانهی نمایش و نشان دادن بخشی از واقعیت زیرین است؛ و این را میتوان در پایان نمایش، از شکستی که با خواندن یک شعر در روایت نمایش اتفاق میافتد، متوجه شد.»
در نهایت، غفوری در مورد مرکزیت درونمایهی دروغ نیز نتیجه گرفت: «دروغ میتواند یک مسالهی زبانی باشد، و یک مسالهی بین فردی، و یا یک مسالهی اجتماعی. اما دروغ میتواند یک مسالهی سیاسی و کلان نیز باشد. این چیزی است که نام نمایش نیز بر آن تاکید میکند. انگار که داریوش اول پیشبینی کرده است که در حکومتهای توتالیترِ بعدی، دروغ به مهمترین ابزار برای سرکوب آزادی و شادی بدل میشود. به همین خاطر است که به قول واسلاو هاول در کتاب «قدرت بیقدرتان»، زیستن در دایرهی حقیقت و دوری کردن از همراهی با دروغ، نه تنها یک فضیلت اخلاقی، بلکه مهمترین راهبرد سیاسی آزادیبخش است.»
خبرهای دیگر جلسات تماشا را در این صفحه بخوانید.