هفتبرکه: این بخش سوم از مقالهی «غرور و تعصب فارسی: حفظ هویت و محاسبهی سود در میان ایرانیان در امارات متحده عربی» است که دکتر جیمز وورال و دکتر عَلَم صالح، دو تن از اساتید روابط بینالملل و خاورمیانهشناسی در دانشگاههای لیدز انگلیس و دانشگاه ملی استرالیا، در نشریهی معتبر مرور مهاجرت بینالملل (دوره ۵۴) منتشر کردند. ترجمهی فارسی این مقاله با تلاش راحله بهادر و با ویراستاری مسعود غفوری، به شکل یک کتابچه در هفتبرکه منتشر شده است (از اینجا دریافت کنید). متن کامل به صورت هفتگی نیز در هفتبرکه بازنشر میشود.
ایرانیان در امارات متحده عربی
نخستین موج مهاجرت ایرانیان به بخش عربیِ خلیج فارس از قسمت جنوبی ایران به ویژه استانهای فارس، بوشهر، هرمزگان و خوزستان شروع شد. این موج مهاجرت بخشی از شبکهی تجارت دریایی را شکل داد که در طی قرنها تجارت و جامعهی فرهنگی خلیج فارس را به هم پیوند زد (ریاحی ۲۰۱۲). بنابراین عجیب نیست که بیشتر ایرانیانِ امارات هنوز هم از این مناطق هستند (حجتی ۲۰۱۴ الف). تنها از دههی ۱۹۹۰ به این سو، مهاجرت ایرانیان به خلیج فارس به سمت افرادی ثروتمندتر، تحصیلکردهتر و ماهرتر از دیگر نقاط ایران، گسترش پیدا کرده است (حجتی ۲۰۱۴ ب). با اینحال این مهاجرانِ تازهوارد احتمالا تنها یکپنجم کل گروه مهاجران ایرانی را شامل میشود. در حالیکه پس از سال ۱۹۷۹ بسیاری از ایرانیان به دلایل سیاسی یا در جستجوی آزادیهای اجتماعیِ بیشتر به غرب مهاجرت کردند، بیشتر ایرانیان مهاجر در کشورهای عربی حاشیهی خلیج فارس به دلیل وجود فرصتهای اقتصادی بهتر یا برای گسترش تجارتهایشان، به این سمت مهاجرت کردند (حجتی ۲۰۱۴ ب). این انگیزهی اقتصادی در کنار مجاورت و همچنین خصومت با یکپارچگی مهاجران، به ویژه از زمان انقلاب اسلامی، بدین معناست که ایرانیان به ادغام شدن[۱] تمایلی ندارند.
این رفتارهای کلی برای درک جمعیتِ ایرانیِ امارات متحده عربی و همچنین اتحاد منطقهای و قومیِ پاسخدهندگان اهمیت دارد. اکثریت افرادی که در امارات با آنها مصاحبه شد (۸۷%) به لحاظ قومی فارس بودند[۲]. در مورد پراکندگی منطقهای، ۷۲% پاسخدهندگان از استانهای فارس یا هرمزگان و غالبا از چهار شهر و روستاهای توابع آن در منطقهی جنوبی استان فارس (لار، گراش، خنج و اوز) بودند. نقطهی مهم بعدی، تهران بود که یازده درصد از جمعیت مهاجران را تشکیل میداد.[۳]
اکثریت قاطع پاسخدهندگان تاجر بودند یعنی یا تجارت خودشان را اداره میکردند یا در تجارت خانوادگیشان مشغول به کار بودند. این ویژگی در افرادی که از منطقهی لار بودند کاملا غالب بود و تنها تعداد بسیار اندکی از آنان خارج از تجارت خود یا تجارت خانوادگیشان کار میکردند. اگر هم برای اشخاص دیگری کار میکردند، آن تاجر تقریبا همیشه فردی از زادگاه یا استان خودشان بود. در مقایسه با دیگر کسبوکارهای ایرانیان، زنان تقریبا به طور کل از این نوع مشاغل غایب بودند زیرا از یک سو، جامعهی استان فارس در مقایسه با جامعهی دیگر مناطق و شهرهای امروزیتر ایران، بسیار سنتیتر است، و از سوی دیگر، بسیاری از افراد در این اجتماع، شکلهای محدود و موقتی از مهاجرت را پیشه کردهاند و در این سفرها خانوادههایشان را در استان فارس ترک میکنند. افرادی که از دیگر مناطق ایران بودند هم معمولا شغل تجارت داشتند، اگرچه چنین مشاغلی شامل کار برای کسبوکارهای ایرانی بزرگتر نظیر بانکها و آژانسهای مسافرتی هم میشد. اینگونه مشاغل در مورد افرادی که از استان فارس بودند صدق نمیکرد و حتی در واقع به آن نگاهی تحقیرآمیز داشتند. ایرانیانی که گذرنامهی غربی داشتند، کاملا متفاوت بودند زیرا بیشترشان افراد حرفهای دارای تحصیلات عالی بودند و برای شرکتهای چندملیتی یا حتی گاهی برای خودِ دولت امارات کار میکردند.
بیش از ۸۰۰۰ شرکت بازرگانی ثبتشدهی ایرانی تنها در دبی وجود دارد (فاچس ۲۰۱۱) و اندوختهی سرمایههای ایرانیان در دبی بیش از ۳۰۰ میلیارد دلار تخمین زده شده است (کرسی ۲۰۰۶). این عدد تقریبا سه و نیم برابر تولید ناخالص ملی (GDP) دبی است (مرکز آمار دبی ۲۰۱۵). با توجه به این اعداد، ایرانیان نه تنها از لحاظ عددی مهم و ریشهدارند، که از لحاظ اقتصادی نیز اهمیت بسزایی دارند. علیرغم شرایط سیاسی، آنها قدرتی هستند که باید به حساب آورد.
نظرات کلی ایرانیان در مورد امارات متحده عربی و نظرات شهروندان اماراتی دربارهی ایرانیان در طیف وسیعی، از خصومت کامل گرفته -بهویژه از سوی شهروندان اماراتی- تا بیاعتمادی و عدم ارتباط نسبی، شکیبایی، احترام و درجهای از گرمی و محبت گسترده بود. در بیشتر موارد موقعیت رایج دو طرف، بیاعتمادیِ نسبی بود. بسیاری از ایرانیان به طور کلی از رفتار اعراب نسبت به خودشان گلایه میکردند در حالیکه بین رفتار اماراتیهایی که اجداد ایرانی داشتند و آنها که عرب بودند، تفاوت قائل میشدند. اگرچه تحقیق ما بر جمعیت ایرانیانی که از لحاظ فنی قبل از سال ۱۹۲۵ به امارات رسیدهاند متمرکز نبود و عملا شامل افرادی بود که بعدها به آنجا مهاجرت کرده و دارای تابعیت بودند (جمال ۲۰۱۵) اما به نظر میرسد که بسیاری از کسانی که در این گروه هستند، تا حدود زیادی هویت واقعی خودشان را پنهان میکنند یا ناچیز میشمرند، اما آشکارا تمایل داشتند روابط بهتری با ایرانیانِ مقیم امارات داشته باشند. سعید میگفت: «وقتی به ادارات دولتی میروم و با اماراتیهای ایرانیالاصل برخورد میکنم، آنها به همان میزان به ما احترام میگذارند و کاملا به ما کمک میکنند. درحالیکه وقتی با یک اماراتی کار میکنم، اغلب اینطور نیست.» اما به طور کلی، فاصلهی آشکاری بین بومیها و ایرانیان وجود داشت. مریم تاکید میکرد: «از لحاظ شخصی، عربها خوبند –در تجارت خوب هستند، اما اگر به دلیل نیازشان در تجارت نبود، احتمالا تعامل و ارتباطی با ما نداشتند.»
به طور کلی میتوان گفت ایرانیان با انتخاب خودشان و با تاثیر گرفتن از ساختار محیط اجتماعی امارات متحده عربی، از دیگر گروهها مجزا هستند و میتوانند به آسانی انتخاب کنند که تا حدودی مستقل باشند. تعداد افرادی که از استان فارس بودند نیز آنقدر زیاد بود که سطحی از برتری را به وجود میآورد و باعث میشد که هم شناخته شده باشند و هم درون خودِ جمعیت ایرانیان با یکدیگر در تعامل باشند. این واقعیت میتوانست دیگر ایرانیان را به احساس طردشدگی سوق دهد. افرادی که از استان فارس هستند، سطحبندی درونی واضحی را اعمال میکنند که به طور خاص در استخدامها، تماسهای تجاری و کنشهای اجتماعی نمایان است. با این حال، علیرغم اینکه ماهیتِ روابطِ گروههای مختلف ایرانیان اغلب فشرده است، اما زندگی در کشوری جهانیشده مانند امارات متحده عربی، آنها را با چالشهایی در بحث مرزگذاری و هویت روبهرو میکند.
حفظ هویت ایرانیان در امارات متحده عربی
چارچوب رایجی که در آن شکلگیری هویتهای مهاجران در خانههای جدیدشان بررسی میشود، مذاکرهی هویت[۴] است (فرایدمن و راندریا ۲۰۰۵) کنشی که برای نسلهای بعد که در کشور میزبان متولد میشوند، قویتر میشود (تهرانیان ۲۰۰۴؛ بروون و بین ۲۰۰۶). اما این مساله تا حدود زیادی در امارات متحده عربی به دلیل عدم امکانِ اخذِ تابعیت، فاصلهی بین اجتماعات و بدگمانی اماراتیها نسبت به ایرانیان، متفاوت است. واقعیت ناپایداریِ پایدار به این معناست که شیوههای معمول کندوکاو در مسائل هویت و احساس تعلق، به ویژه شبیهسازی و مذاکرهی هویت، در فضای امارات محدودیتهای خودش را دارد زیرا عدم امکان اخذ حق شهروندی و تهدید مداوم به اخراج یا عدم تمدید ویزا، تاثیرات عمیقی بر هویت دارد. آنطور که ما متوجه شدیم، بسیاری از ایرانیان در امارات از نسل سوم، چهارم یا پنجم بودند، اما تنها بخش کوچکی از آنها که اجداد ایرانی داشتند دارای گذرنامهی اماراتی بودند و بخش کوچکتری کتاب خانوادگی (شجرهنامه) -که نشان واقعی شهروندی کامل بود- را داشتند که به کسانی داده میشود که میتوانند سابقهی خانوادگیشان را در امارات تا سال ۱۹۲۵ یا قبل از آن دنبال کنند (جمال 2015، ۶۰۲). آندرزیج کاپیزوسکی خارجیهایی را که از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۹۷ به آنها تابعیت اماراتی داده شده حدود ۵۰۰۰۰ نفر معادل هشت درصد جمعیت شهروندی این کشور تخمین میزند (۲۰۰۱، ۵۱). از سال ۱۹۹۷، فرصتهای اخذ تابعیت به طرز چشمگیری محدود شده است (جمال، ۲۰۱۵). حتی کسانی که قبلا تابعیتشان را اخذ کرده بودند، حقوقشان از بین رفته است (جمال، ۲۰۱۵، ۶۰۶ ). بنابراین، حق شهروندی در بهترین حالتش برای ایرانیان یک رویای دستنیافتنی است. در نتیجه چون حتی پس از استقلال، راههای طبیعیسازی سختتر و تاریکتر از قبل شد و دشمنی علیه ایرانیان افزایش پیدا کرد، شبیهسازی بیش از پیش ناخوشایند شد و حفظ هویت، ضروریتر از قبل.
این واقعیت به این معناست که انبوه مطالعات در مورد یکپارچگی و شبیهسازی، بهویژه دربارهی مهاجران نسل دوم و سوم، در امارات مصداق اندکی دارد (علی ۲۰۱۱). «تئوریهای اولیه شبیهسازی»[۵] بر این فرض استوار بود که مهاجران تقریبا کاملا در جامعهی میزبان ذوب میشوند (گوردن ۱۹۶۴). بعدها «تئوری نو-شبیهسازی»[۶] بر این باور بود که ممکن است مهاجران در طی جریان یکپارچگی، جامعهی میزبان را تحت تاثیر قرار دهند (داهیندن ۲۰۱۲)؛ در حالیکه «تئوری شبیهسازیِ چندبخشی»[۷] پیشنهاد میکند که اجزای مختلف یک جامعهی مهاجر به طرز متفاوت، در یک مقیاس و سرعت متفاوت، در بخشهای خاصی از جامعهی میزبان یکدست خواهند شد، و این روند با همهی مسائل مربوط به طبقهی اجتماعی، رفتارها و فرهنگ آن طبقهی خاص، پیشرفت (یا پسرفت) اجتماعی یا حتی مقاومت در برابر یکسانسازی که نتیجهی این مسائل است، همراه میشود (رمبلت ۱۹۹۷؛ دویند و کازینیتس ۱۹۹۷؛ واترز و همکاران ۲۰۱۰). اجزای شبیهسازی چندبخشی در میان برخی از ایرانیان در امارات قابل مشاهده است اما به دلیل فشارهایی که بر آنها وجود دارد، همیشه ناقص مانده است.
به عقیدهی داهیندن (۲۰۱۲)، این رویکردهای موجود، شیوهای را که در آن فرآیندهای مشارکت و سبکهای احساس تعلق در هم میپیچند نادیده میگیرند، و برای بررسی انواع پویایی که مهاجرت را فراتر از یک پروسهی یکطرفه میبرد، ساخته نشدهاند. انتقادها از مطالعات موجود دربارهی شبیهسازی برای هرگونه بررسیِ احساس هویت و تعلق ایرانیان در امارات نیز مصداق دارد. چنانکه بعدا در بخشی از همین قسمت بحث میشود، نیروی هویت قومی در میان ایرانیان بسیار قوی و اغلب کاملا مشهود بود. با این وجود، ایرانیان از شکلهای غیر قومی تعیین هویت مصون نبودند. قطعا شواهدی از دیگر شکلهای هویت وجود داشت که مصاحبهکنندگان از آنها سخن میگفتند، اما هویت پارسی-ایرانی[۸] مضمون یکدستی بود که در شیوههای زندگی و تفکر افرادی که با آنها مصاحبه کردیم، نقش تعیینکنندهای داشت.
زمینههای مهاجرت پراکندهی ایرانیان به غرب از لحاظ اجتماعی، جغرافیایی و سیاسی، متفاوت از امارات متحده عربی است؛ جایی که در آن خطر سکونت، همجواری با ایران و ماهیت بستهی جامعهی آن، روندهای بسیار متفاوتی میآفریند. مطالعات موجود در مورد شبیهسازی، سوالات مهمی دربارهی ماهیت جامعهی میزبان در بُعد فرهنگ و همجنسی مطرح میکند، به ویژه از این دیدگاه که مهاجران در چه نوع فرهنگی قرار است یکدست شوند (پانتاجو، پری و بلوراک ۱۹۷۶؛ رامبات ۱۹۹۷؛ دویند و کازینیتس ۱۹۹۷). این پرسش به ویژه وقتی در مورد امارات متحده عربی مطرح میشود آزاردهنده است؛ کشوری که جمعیت شهروندی آن به شدت کمتر از جمعیت مهاجر است و به صورت جزیرهای باقی مانده و به حفظ برتریهای وسیع خود اهمیت زیادی میدهد (درچ ۲۰۰۵). اگر طبقهی اجتماعی (هانیه ۲۰۱۰) و تعصب نیز به این سطحبندی اضافه شود، برای بیشتر مهاجران، شبیهسازی با فرهنگ شهروندان امارات بسیار دشوار میشود؛ در حقیقت نه تنها انتظار چنین عملی از سوی آنها وجود ندارد، بلکه با آنان که میکوشند اینکار را انجام دهند، دشمنی آشکارا به وجود میآید. هرچند امارات متحده عربی آشکارا عرب و اسلامی است، از بسیاری جهات یک فضای جهانی واقعی نیز هست که در آن مصرفگرایی، نشانهای تجاری و سبکهای زندگی میتواند یک شاخصهی مهم در هویت باشد (کانا ۲۰۱۱). همهی این عوامل باعث میشود تعیین یک فرهنگ غالب که بتوان با آن شبیهسازی کرد، مشکل باشد.
شیخنشینهایی مانند دبی اغلب بر امتیازات «چندفرهنگی» خودشان تاکید میکنند، اما در این کار، گاهی تصاویری خلق میکنند که لزوما منعکسکنندهی واقعیات نیست (ایپس و دمانگت ۲۰۱۳). در مواجه با چالشهای متعددِ فرمهای جدید مهاجرت (کسلز ۲۰۰۲) دولت امارات تمام تلاش خود را به کار گرفته تا مهاجرت را کنترل کند، در حالیکه هرگز در موضوع یکسانسازی به جز احترام به قانون تمایلی نشان نداده است. با توجه به موقعیت کنترل دولتی و غیرقابل پیشبینی بودن آن، ایرانیان نه تنها با لزوم حفظ سرمایه و سنجیدن نقشههای فرار در معنای عملی و مالی روبهرو هستند، بلکه لازم است منافع اجتماع بینالمللی امارات را با این نیاز متوازن کنند تا اطمینان یابند روابط گسترش پیدا کرده، سنت برقرار شده و فرزندان به خوبی در آنجا ریشهدار شدهاند. بنابراین حفظ هویت حیاتی است. طبیعتا بقا در جامعهی چندبخشیِ امارات با طبقهبندی اجتماعی و تقسیمات قومی مشخص تا حدودی آسانتر میشود، اما در عین حال میتواند به خاطر همین موقعیت سختتر نیز باشد، زیرا تاثیرات و فرهنگهای جهانی در حالی که برای جلب توجه با هم رقابت میکنند، باعث تضعیف هویت نیز میشوند. بنابراین برای ایرانیان، حفظ پیوندهای اجتماعی و فرهنگی در امارات نسبتا آسان است، زیرا آنها تا حدودی با تهدید هویت از سوی یک محیط جهانیشده و ناپایداری سکونت از سوی خود دولت امارات روبهرو هستند. چنانکه بخش بعدی نشان میدهد، در سطح عملی و سیاسی، عدم حفظ هویت فارسی-ایرانی به طور بالقوه برای هر فردی خطرناک خواهد بود، مخصوصا اگر ویزایش تمدید نشود یا به اجبار به ایران بازگردانده شوند. مجموع این عوامل یک میل مشترک برای حفظ هویت ایرانی میآفریند.
دریافت متن کامل مقاله به صورت کتابچه الکترونیکی
مطالعهی معرفی مقاله و بخشهای پیشین
پانویسها:
[۱] Integrate
[۲] ما با ایرانیانی از قومیتهای عرب، بلوچ و آذری نیز مصاحبه کردیم، که به ترتیب ۴، ۷ و ۲ درصد مصاحبهشوندگان را شامل میشود.
[۳] برخی از پاسخدهندگان، برای پنهان کردن اصالت خود و یا به دلیل اعتباری که برای پایتخت متصور بودند، تمایل داشتند خود را از «تهران» معرفی کنند.
[۴] Identity negotiation
[۵] Early theories of assimilation
[۶] Neo-assimilationist theory
[۷] Segmented assimilation theory
[۸] در مورد بحثِ هویت ملی ایرانی، به صالح و وورال ۲۰۱۵ مراجعه کنید. در اینجا استعارههای هویت فارسی بالاترین اهمیت را دارد، اما ماهیت هویت ملی ایرانیان به گونهای است که حتی فارسیزبانهای غیرقومی نیز احساس تعلق خاطر و وابستگی به یک هویت ایرانی را دارند که به وضوح با فرهنگ ایرانی آمیخته است. دوری از وطن نیز میتواند احساسات هویت ایرانی را تقویت کند.