هفتبرکه: به مناسبت روز سینما به سراغ سینماگران گراشی رفتهایم. محمدکاظم محمودی برای علاقهمندان سینما مسیر دانشگاه و تحصیلات آکادمیک را پیشنهاد میکند و از نبودن حمایت از فعالیتهای هنری در شهر گراش گلایهمند است.
سکانس دوم: محمد کاظم محمودی
پلان ۱: تجربهی سینما در «خواب و بیدار» و «مدار صفر درجه»
محمد کاظم محمودی هستم. متولد سیام بهمن ۵۷، کارشناس سینما و تدوین.
از سال ۷۹ که از گراش مهاجرت کردم به تهران، کلاس بازیگری را شروع کردم بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که باید هدف مهمتری در کنار بازیگری داشته باشم. یک برنامه و چشماندازی را برای خودم ترسیم کردم که به عنوان یک فیلمساز، تخصصهایی که در سینما برای ساخت فیلم نیاز است را یاد بگیرم. آنجا بود که بازیگری را ادامه دادم اما نه خیلی جدی و در کنارش حرفه فیلمبرداری را انتخاب کردم و توانستم با همکارانم ارتباط بگیرم و وارد دنیای سینما شوم.
پیشنهاد من این است که دوستان حتما به دنبال تحصیلات آکادمیک باشند. در دانشگاه میتوانید میزان علاقهمندی خودتان را به شاخههای مختلف سینما بسنجید. مثلا خودم به عنوان بازیگر شروع کردم و بعد فهمیدم کارگردانی برای من شیرینتر و جذابتر است و با وجود موقعیتهای زیادی که برای بازیگری داشتم، فعالیتهایم روی رشتهی کارگردانی متمرکز شد. افرادی که دوست دارند تحصیلات آکادمیک را سپری کنند مطمئن باشند اگر استعداد و علاقهای داشته باشند آنجا نمایان و شکوفا میشود.
در دانشگاه میتوانید آدمهایی را پیدا کنید که بهترین مشاورهها را از آنها بگیرید. صرف این که من علاقه یا استعدادی دارم، کافی نیست. لازمهی کار این است که همزمان با علاقه و استعداد علم تئوری این رشته را هم فرا بگیرید. سینمای قدیم به این شکل بود که علاقهمندان به سینما و کسانی که استعدادی داشتند میرفتند دفاتر سینمایی و یا به واسطه زیبایی یا به خاطر استعدادی که داشتند نقش میگرفتند. اصلا ملاک نبود که سواد و مدرک آن را داری یا نه. اگر از اول به صورت آکادمیک رشد کنید، جایگاه شما در سینما خیلی بهتر میشود. در حال حاضر اکثر فیلمسازهایی که تحصیلات آکادمیک دارند، مطرح میشوند.
از طرفی پیشنهاد میکنم در کنار تحصیلات، علاقهمندان از کلاسها و مشاورههای خوب، خواندن کتاب، زیاد فیلم دیدن و شرکت در جلسات نقد و بررسی هم بهره ببرند و در این زمینه علم خود را بیشتر کنند.
ابتدای راه به عنوان دستیار فیلمبردار فعالیتم را شروع کردم. اولین پروژه حرفهای من «خواب و بیدار» به کارگردانی مهدی فخیمزاده بود، خدا بیامرز رسول احدی، مدیر فیلمبرداری بود و مرتضی پورصمدی فیلمبرداری این کار را بر عهده داشت. آشنایی با آقای پورصمدی برای من نقطه عطفی بود. من هر چه در سینما دارم از ایشان وام گرفتم. خیلی حمایتم کردند و مدتی به عنوان دستیار ثابت با او همکاری داشتم.
بعد از آن یک سینمایی به اسم «گیلانه» به کارگردانی رخشان بنی اعتماد کار کردم و در پروژههای دیگری مثل «مرثیهی برف» و «تهران ۷ صبح» نیز حضور داشتم. تا این که رسیدیم به کار «مدار صفر درجه» به کارگردانی حسن فتحی. بخشی از فیلم در خارج فیلمبراری شد برگشتیم ایران من از قبل مشکل کمردرد داشتم و در آن مقطع این بیماری اوج گرفت و مجبور شدم بعد از سریال «مدار صفر درجه» حدود یک سال به گراش بیایم و دوران نقاهتم را بگذرانم تا دوباره بتوانم ادامه دهم.
پلان ۲: پله پله تا رسیدن به کارگردانی
در سینما بخش اعظم کار به گروه فیلمبرداری محول میشود و ادوات و امکاناتی در اختیار ما قرار میگیرد. مثلا من درگرمای ۵۳ درجه اهواز کار کردم و تجربهی کار در دمای ۲۵- یا ۳۰- درجه فیروزکوه در چله زمستان و برف و بوران هم دارم. مجبور بودیم و فشار روی ما خیلی زیاد بود. ما باید چیزی که مد نظر شخص اول پروژه، یعنی کارگردان بود را تامین میکردیم. اگر معابری بود مجبور بودیم معابر را از بین ببریم. اگر برف بود باید برفها را پارو میکردیم که بتوانیم ریل را بچینیم، برای صحنهای که قرار است خلق شود. این گوشهای از مشکلات است که دارم اشاره میکنم. این بود که تصمیم گرفتم به عنوان عکاس ادامه بدهم. یک دوربین حرفهای خریدم و یکی دو پروژه هم کار کردم. بعد دیدم نه، این کار نمیتواند قانعم کند. دوست داشتم به عنوان یک مولف کار کنم. تصمیم گرفتم بار دیگر همکاریام را به عنوان دستیار کارگردان با آقای فتحی شروع کنم. این همکاری از سال ۸۶ شروع شد. با وجود این که تجربه چندین کار با آقای فتحی داشتم اما از او نخواستم که از بدو ورود من را برگرداند به جرگه کارگردانی به عنوان دستیار یک، چون همه اینها سلسله مراتبی دارد و من هم دوست نداشتم کوپنی که داشتم را خرج کنم.
میخواستم تجربیاتی را که دستیار ۳ دارد از همان بدو شروع، لمس کنم تا پله پله روی پای خودم بلند شوم و با نشان دادن تواناییهایم و دادن گزارش عملکرد به کارگردان، تهیهکننده و مدیر تولید، رشد کنم. همین اتفاق هم افتاد. دستیار کارگردان آقای فتحی شدم. و بعد در پروژه بعدی به عنوان دستیار ۲ انتخاب شدم و پروژه بعدی دستیار ۱.
سعی کردم با ارتباطاتی که دارم سریع خودم را بکشم بالا تا این که شدم دستیار ۱ کارگردان و گام آخر، برنامهریز. برنامهریز در سینما حرف اول را میزند. وقتی یک پروژه ۵ تا ۶ ماه طول بکشد برنامهریز مینشیند و با جزییات تمام نکات را از ساعت حضور بازیگر تا مکان فیلمبرداری و حتی ساعت و دقیقهها را برنامهریزی میکند. این سمت را به هر کسی نمیدهند. باید آن قدر پخته و قابل اعتماد باشی که این مسئولیت را به شما بسپارند. این اتفاق برای من افتاد و توانستم به عنوان دستیار کارگردان و برنامهریز در فیلم سینمایی «کریم خان زند» به کارگردانی پویان کاظمی فعالیت داشته باشم. بعد از آن نیز در فیلمهایی به کارگردانی هادی موسوی و عباس حسینزاده مشارکت کردم.
تا این که توانستم خودم کارگردانی را شروع کنم. گروه مستند شبکه ۴ برنامههایی را آماده میکرد با عنوان از «نگاه دیگر» که من برنامه «نگاهی در چشم باد» آقای جوزانی را کارگردانی کردم و مورد استقبال تهیه کننده خانم ناهید دل آگه واقع شد. خود آقای جوزانی هم خیلی از کار تعریف کرد و راضی بود. و این موضوع به من انگیزه داد.
یادم است آقای جوزانی به من میگفت شما به عنوان فیلمساز باید حرف دل خودت را بزنی و تفکر ذهنی خودت را نشان بدهی شما به عنوان کارگردان و مولف، سعی کنید قصهای که در ذهنتان شکل گرفته را به بهترین شکل پیاده کنید و مخاطبت را جذب کنید.
«از فردا میترسم» اسم اولین فیلم کوتاه من است که در گروه هنر و تجربه ساختم و در آن از بازیگرهای حرفهای استفاده کردم. این فیلم به مدت ۳ ماه در تهران، مشهد و اصفهان اکران شد.
پله پله به مرحلهای رسیدم که صرفا کارگردانی و برنامهریزی را انتخاب میکردم. و در نهایت گزیدهکار شدم. یعنی صرفا کارهایی را قبول میکنم که هم از لحاظ محتوا مطابق معیارهایم باشد و هم از لحاظ مالی به صرفه باشد.
پلان ۳: در شهر خودم حمایت نشدم
به گراش برگشتم و در حال حاضر ساکن گراش هستم و دارم سه تئاتر کار میکنم؛ اما در یکی از شهرهای منطقه، چون در شهرم گراش مانعتراشی کردند و نخواستند من کار کنم. به جای این که حمایت کنند سنگ انداختند. خیلی گلهمند هستم و به خاطر همین دوست ندارم در شهر گراش کار کنم، ترجیح میدهم که در شهرهای همجوار کار کنم. چون آن جا به علم و هنرت احترام میگذارند.
از این سه تئاتر، نمایشنامه «چیستا»به نویسندگی آقای نادر برهانیمرند و نمایشنامه «خدای کشتار» به نویسندگی یاسمینا رضا را خودم کارگردانی میکنم و طبق برآورد زمانی، اواخر آذرماه «چیستا» و در بهمن ماه «خدای کشتار» را بتوانم به اکران برسانم.
و در تئاتر بعدی به کارگردانی رقیه ارشادی به عنوان مشاور و دستیار یک و برنامهریز همکاری دارم. تئاتری متفاوت و بدون دیالوگ که زمان آن ۱۲۰ دقیقه است. این کار هم قرار است در اسفند ماه اجرا شود.