هفتبرکه – غلامحسین محسنی: ۱۲ شهریورماه «روز ملی مبارزه با استعمار انگلیس» نامیده شده است. بزرگداشت این روز به فراخور شهادت «رئیسعلی دلواری» دلیرمرد تنگستانی در پیکار با استعمار انگلیس (سال ۱۹۱۵ م.) است. ما به سالها پیش (۹۲۱ ھ.ق. / ۱۵۱۵ م.) بازگشته، گوشهی تاریکی از تاریخ آغازین چیرگی استعمار کهنه «پرتغال» بر «جزیره هرموز» را واکاوی مینماییم تا نشان دهیم چه ارتباطی بین این روز و تاریخ محلی وجود دارد و آیا میتوان حاکم لار را نیز از سردمداران مبارزه با استعمار پنداشت یا نه.
نگاه علمی به تاریخ، کلید پیشرفت غرب
دنیای امروز که بر محور فناوری میچرخد و چهاراسبه به پیش میتازد، میسّر نشده مگر با نگاه به دیروز. دستاوردهای امروزین نتیجهی تلاش و کوشش گذشتگان است. اگر به روزگار سدههای میانه (قرون وسطی) اروپا (غرب) بنگریم و آن را با شرق مقایسه کنیم، چیزی جز درجا زدن و واماندگی غربیان نخواهیم دید. در حالی که شرق دارای گنجینهی پرباری از علم، فرهنگ و تمدن روز بود. چرا که اندیشمندان و متفکرین شرقی آشنا به تاریخ و یافتههای علمی نیاکان خود بودند و به پیشبرد و هرچه پرمایگی آن تلاش داشتند.
نیمه سدهی پانزدهم میلادی (۱۴۶۸ م. / ۸۴۷ ه. خ.) که ترکمانان «آققویونلو» بر نیم باختری ایران چیره گردیدند، با پایان «قرون وسطی» و گسترش و فراگیری دوران جدید «رنسانس (نوزایی)» در اروپا همزمان شد که دورانی از انقلاب علمی و پیشرفت هنری اروپا را در پی داشت. کمکم پای بازرگانان و جهانگردان اروپایی به شرق باز شد و چشمان نیازمند آنها از یافتههای علمی و دستاوردهای پیشرفته شرق خیره گشت. با گسترش تجارت، جابجایی یکسویهی یافتههای علمی و تمدنی شرق به غرب نو آغاز گردید.
این روند با دستیابی غربیان به جنگافزارهای آتشین و کشتیهای توپدار که بنمایه آن همان «باروت» شرقیان بود، گسترش جهانی یافت. از این دوره عصر یخبندان افکار شرقیان رقم خورد. دریغا که شرق یافتههای علمی و تمدنی نیاکان خود را بر زمین نهاد و در لاک خمودگی فرو رفت و این آغاز رکود فکری و فرهنگی بود. از این پس، شرق به جای افزودن و پربار نمودن یافتههای نیاکان، بازگشت به گذشته و نسخهبرداری از آثار گذشتگان خود روی نهاد و خواسته و ناخواسته به تحریف و دستکاری در دستاوردهای علمی و فرهنگی پیشینان دست یازید. بیگمان هر ایرانی در پی تحولات تاریخی سدههای معاصر با احترام به هویت تاریخی دیگر مردمان میکوشد با تکیه بر اسناد و مدارک موجود به پژوهش و تدوین تاریخ خود بپردازد و از این راه فرصتی پیش آید، تا تاریخ شهر و منطقهی خود را به دور از تعصب بخواند و یا بنگارد.
لیکن شوربختانه تاریخنگاران لاری روش ناپسند و ویرانگر گذشته در تاریخ منطقه را هنوز هم دنبال میکنند! در بخشهای گذشتهی «ذرّهبین تاریخ» بسیاری را آشکار نمودیم و از کوششهای «مرحوم سید عبدالحسین مجتهد دزفولی (سیّد لاری)» در چند بخش نوشتیم. اکنون نمونهای از چگونگی برخورد حاکم لار در روزگار آغازین دستاندازی استعمار کهنهی پرتغال بر خاک کشورمان ایران (جزیره هرموز و قلمرو ملوک آن) میآوریم.
آغاز دستاندازی استعمار پرتغال بر خلیج فارس
در سال ۹۱۴ ھ.ق. / ۱۵۰۸ م. همراه با توانمندی «شاه اسماعیل صفوی» و چیرگی او بر فارس، استعمار نوپایِ (آن روز، و کهنِ امروزِ) پادشاهی «پرتغال» به کمک کشتیها و توپهای آتشین خود، سواحل جنوب ایران (خلیج فارس) را در نوردید، «جزیره هرموز» و قلمرو گستردهی آن را به خاک و خون کشید و ملوک چندصدسالهاش را به زیر یوغ خود درآورد.
از یک سو، حاکم آن روزگار لار «علاء الملک» به فرمانبری شاه اسماعیل درآمد، «پیشکشهای لایق گذرانیده خطبه و سکه باسم و لقب همایون مزین» ساخت و گویا در شیراز به «شرف پایبوسی» پادشاه جوان صفوی نیز رسید. از سوی دیگر، حاکم لار بیخبر از رموز حاکمیت و سیاست استعمار، تنها به آرزوی از میان برداشتن همسایهی توانمند خود (ملوک هرموز) میخواهد از نیروی تازهرسیدهی «پرتغال» بهره گیرد! و اگر توانست، در برابر پادشاهان صفوی خودی نشان دهد در پناه استعمار، ابراز وجود کند!
پیام دعوت حاکم لار به فرمانده متجاوز
بهتر است این برخورد (تماس) حکام لار را از زبان فرماندهی نیروهای متجاوز استعماری بخوانید. فرمانده «آلبوکرک» بدون نام بردن از امیر لار مینویسد: «بعد از این که وارد هرموز شدم، امیر لار با اعزام فرستادهاش به همراه نامهای به هرموز اظهار علاقه نمود که از من دیدار کند. او ضمن این که یک رأس اسب از لار برایم فرستاد در نامهاش هم بسیار تعارف کرد هر چه در لار دارد در اختیار بگذارد».
آیا علاقهمندی به دیدار متجاوزِ استعمارگر به همسایه (ملوک هرموز با حکام لار همسایهی دیوار به دیوار بودهاند) نشانهی خواهان برقراری دوستی با آنها نیست؟!
گسیل فرستاده و پیشکشی اسب و بیان «هر چه در لار دارد در اختیار بگذارد» نشانهی چیست؟! خودتان بگویید. من شرم دارم!
«آلبوکرک» هم از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیده، چرا که انتظار چنین پیغام دوستانهای از سوی حاکمی درون ایران را نداشته است. نشانهی آن هم «اهداء یک پیراهن ابریشمی و عمامه سفید به پیغامرسان به حکمران لار که پیغامی را برای آلبوکرک آورده بود» میباشد. البته همراه با گزارش به پادشاه پرتغال.
از آنجایی که استعمار نوپای پرتغال کارکُشتهی چنین چراغسبزهایی بود برای آزمایش چگونگی بهرهدهی حاکمِ بیخبر از سیاستِ کشورداری، مأموری را در قالب یک بازرگان با مقداری کالا به لار میفرستد. پیداست با آشنایی از نزدیک به این حاکم و آگاهی از انگیزهی او، به پیشنهادش اهمیت چندانی نداده است. هر چند حاکم لار باز هم سفیرانی گسیل کرد، لیکن بیپاسخ ماند.
اسناد تاریخیِ همکاری حاکم لار با استعمار پرتغال
در تواریخ چند مورد از همکاری حاکم لار با استعمار پرتغال سخن در میان است. در «تاریخ تطبیقی ایران با کشورهای جهان» آمده: «در سال ۱۰۰۹ هجری، الهوردیخان خوانین لار را که با پرتغالیها همکاری داشتند، سرکوب و بحرین را تصرف کرد». در مجموعه مقالات (صفویان و خلیج فارس) «دکتر اشراقی» نوشته است: «او [الهوردیخان] نیز در ابتدا خوانین لار را که مانع ارتباط مستقیم فارس از جنوب شرقی بسواحل خلیج فارس بودند و با پرتغالیها مساعدت داشتند از میان برداشت…». باز در سفرنامه «کمپفر» آمده: «پرتغالیها روزگاری از طرف امیر لارستان به ایران دعوت شدند. تا از او حمایت کنند و این کار در قرن شانزدهم اتفاق افتاد که پرتغالیها منحصراً بر آن دریا [خلیج فارس] تسلط داشتند». یک نشانهی دیگر در «اسناد فارسی، عربی و ترکی در آرشیو ملی پرتغال» آمده: جاسوسی به نام «کمال پیرحسین لاری» در هرموز برای پرتغالیها اطلاعرسانی و خبررسانی میکرده است. حتی نامهای هم در اینباره به پادشاه پرتغال نوشته است [سند شماره۱۲].
آیا با این اسناد، جایی برای بازگویی مبارزه با استعمار به دست حکام گذشتهی لار میماند؟! لیکن راهی یافتهاند! از خود نشد از همسایه مایه میگذاریم، هر چند دور باشد!
دیگر نوشتههای غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.