هفتبرکه – ابراهیم مهرابی : انگاری شاد بودن توی ذاتشه. جایی که همه خوشحال بودن، او هم خوشحال بود. زمانی که برخی ناشاد بودن، او ولی شاد بود. تو اوج درگیری و آتش دشمن، قبراق و متبسم بود. تو خط مقدم، تو خط پدافندی و تو آفند، همه جا شاد و چالاک بود. مگر این مرد خسته می شد؟! اصلا و ابدا!
کسی به یاد ندارد او زیر بار سختیهای جنگ، خم شده باشه و احساس یاس و ناامیدی کنه. همیشه با جست و خیزهاش، لبخندهاش و فریادهاش، دیگران را سرپا نگه می داشت. اصلا سیگنالش ، سیگنال رحمانی بود. مث یک شارژر بی زوال بود.
با طولانی شدن جنگ، یکی یکی دوستانش را از دست میداد، فقدان دوستانش، او را دوسطحی کرده بود؛ سطح درون، که پر از غم بود ولی اظهار نمیکرد. سطح برون که بمب انرژی بود و از نثار آ» دریغ نمیکرد. جنگ که تمام شد مگر یکجا آرام میگرفت! هر روز دستش به کار مفیدی بند میکرد تا همچنان خدمت کند.
زخمهای جنگ و دردهای بعد از جنگ، او را چنان محکم کرده بود که اصولا مجسمه اَصلبُ عوداََ (سختترین در قامت) شده بود. او اکنون نیز که درگیر بیماری حاد شده، محکمتر و شادابتر از دیروز، روزگار را سپری میکند. خوب میگوید، خوب میخندد و بسیار خوش محضر است. او چنان مقاوم است که درد و رنج را شرمنده کرده است!
وقتی با دست و انبان خالی به عیادتش میروی، با وجودی پر و سرشار از او خداحافظی میکنی.
معمولا عیادت برای دلداری دادن به مریض است اما او با سعه صدر و وسعت وجودش، عیادت کننده را دلداری میدهد طوری که وارد شونده، از حاضر، انرژی میگیرد.
این راز، راز نابی است که پهلوان قصه ما از آن برخوردار است. حاج مهدی نیساری عزیز، بی خود صاحب این راز ناب نشده است، بلکه حاصل کار و خدمت بیمنت و نامشروطِ فراوان است.
این ایام چهره پر از امیدش به رنگ خورشید در آمده است و ریههایش سر ناسازگاری با او را گذاشتهاند. اما دلش هنوز دریایی است. مهدی همان مهدی قبلی است با آن روح بزرگ و روحیه سترگش؛ تنها تغییری که در وجود او می بینی، سنش است که بالا رفته، همین!
سردار خدوم! همچنان شاداب بمان. بمان تا به جوانترها نشان دهی که هنوز هم میشود در کوران حوادث مردافکن، همچنان مرد ماند و گرد یاس را فرو نشاند!
خادم صادق جبهه، حاج مهدی عزیز، صادقانه عرض کنم، نمیشود که تو را دوست نداشت. تو بهانه غرور و به خود بالیدن مردمت شدی! مرحبا و حبذا!
همه تو را دوست دارند دلاور بی زوال.. دیروز با تفنگ همراه تو بودیم و امروز با دعا، همراه توایم. شفای کامل، آرزوی ماست.
ابراهیم مهرابی – ۹ آذر ۱۴۰۰