هفتبرکه – ارسالی مخاطبان: از وقتی کرونا آمد تصمیمگیری برای همه دنیا سخت شد و طبق شرایط، تصمیمها هم عوض میشد مجازی و حضوری بودن مدارس هم از این قاعده مستثنی نبود.
مهر که از پانزده شهریور شروع شد! و برای بچهها این که بیایند یا نیایند اختیاری شد، سختی کار معلمها هم شروع شد. عدهای میآمدند و معلم حضوری درس میداد و عدهای نمیآمدند و معلم باید همانها را مجازی درس میداد تازه حضوریها هم به دلیل رعایت فاصله باید دو گروه میشدند. حالا حساب کن معلم یک درس را باید چند بار تکرار میکرد، مدتی گذشت و تصمیم بر این شد کلا بشود مجازی، و این برای نحوه تدریس و تولید محتوا و هزار دردسر دیگر، اول ماجراهای تازه بود. زمان بندی شروع کلاسها هم چندین بار برای راحتی کار خانوادهها تغییر کرد.
کارها روی غلتک افتاد و زمان گذشت، معلمها با تمام تلاششان کار کردند و شبانهروز یا در حال تولید محتوا یا تدریس و یا تصحیح آزمونهایی بودند که میدانستند چندان هم اعتبار ندارد و یا پاسخگوی شبانهروزی بچهها بودند. این در حالی بود که نهادهای دیگر ساعت کاری مشخصی داشتند.
هدف همه اینها دانشآموزان بود، دانش آموزی که عرصه برایش مهیا بود بخواهد درس بخواند یانه، که البته بچهها اینجا به دو دسته نامساوی تقسیم میشدند. نوبت به امتحان پایانی رسید و تشخیص مسئولان محترم اداره و با مجوز و تفویض اختیار اداره کل استان بر حضوری بودن آزمون بعضی دروس که بچهها در آن و براساس نتایج سالهای قبل مشکل داشتند قرار گرفت، اینجا بود که آن دو دسته نامساوی با حضوری شدن آزمونها مخالف بودند یک دسته ترس از کرونا داشتند و دسته دیگر ترس از درس نخواندنشان، و خواستند که حرفشان شنیده شود ولی نمیدانستند که مطالبه گری راه دارد و این را هم نمیدانستند که نه اعضای محترم اداره و نه معلمان هیچکدام دشمن آنها نیستند اصلا همه به یکاندازه در معرض خطر هستیم.
بعد از اعلام اداره کل مبنی بر مجازی شدن آزمونها که سوای درخواست دانش آموزان بود. یک عده از آنها که به زعم خودشان، خود را پیروز این دوئل میدیدند با ادبیاتی نامحترم بر طبل شادمانه کوفتند و اندازه و حرمتی نگه نداشتند و بیخبر از تمام سختیهایی که معلم از کار زیاد با موبایل مثل سردرد و سوزش چشم و گردن و دست درد و دهها مشکل دیگر که در دراز مدت خودش را نشان خواهد داد با بیانصافی تمام آنها را مورد خطاب قراردادند که حقشان نبود و مزد خستگیهاشان نبود، درحالی که اصلا نه دوئلی در کار بود و نه برنده و بازندهای وجود داشت چرا که معلم و مدیر در هیچ کدام از این مسائل تصمیم گیرنده نبوده و نیستند.
هر چند دوستان و همکارانم گفتند کاری نداشته باش به قول داستان سعدی بگو از ما نخورده باشی، یا بقولا خودشان خواهند فهمید که از هر دست بدهند از همان دست خواهند گرفت و کلا بیخیال شو، ارزش دنبال کردن ندارد، ولی چیزی که مرا به نوشتن این متن واداشت تذکر وتلنگری بود برای همه که چرا بچههای ما به اینجا رسیدهاند، چرا اخلاق نیست چرا ولنگاری کلامی و بیتوجهی به حریمها دارد بیداد میکند چرا جوان و نوجوان ما یاد نگرفته حد نگه دارد چرا از فضای مجازی برای آموزش مفید بهره نمیبرد چرا از این فضای بیدر وپیکر فقط زشتیهایش را یاد گرفته، برای ما که میگذرد و فراموش میشود ولی باید نگران بود برای نسلی که تربیت نشده و حقی که برای هیچکس قائل نیست، باید ترسید زیاد هم ترسید.
نفیسه رحمانیان دبیر دبیرستان امالبنین(س) و هنرستان امیر کبیر گراش