نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

گفت از دور و برت بپرس آدم خوبی بودی براشون؟

هفت‌برکه – فاطمه ابراهیمی: من یه دخترم. متفاوت از بقیه. نه اینکه شبیه هیچکسی نباشم، نه، اما خیلی جاها فرق دارم. زندگی من پر از یک‌رنگی و دوست داشتنه. دوست داشتن همه آدم‌ها. فرقی نمی‌کنه جنسیتش چی باشه. مهم اینه آدم باشه. زندگی من پر از قشنگیه.

این منم. دختری که مادره، اما دوست داره هنوز خودش باشه. بدون اینکه کسی بهش بگه «زشته، تو مادری، نکن اینکارا رو.» جای این حرفا دوست دارم بشنوم که بگن «چه مادر خوبی. هنوز دلش جوونه!» آره من می‌خوام خودم باشم. بدون هیچ ریا و تزویری. همه آدم‌های شهر برای من شبیه یه رهگذر نیستن. برای من یک همشهری‌ان که دوست دارم هر کاری از دستم بر میاد برای تک‌تکشون بکنم.

منِ من، دوست دارم تو زندگیم مفید باشم. حتی تا آخرین لحظه نفس کشیدنم. مگه آدمی می‌دونه کدوم دم و بازدم آخرشه؟ نمی‌خوام خسته شم. نمی‌خوام هر روز غصه‌های تکراری بخورم. بشینم و بشمارم کدوم روز خاص از تقویمم بدون نشونه‌گذاری برام مهمه و آدم‌های اطرافم بهم تبریک بگن. خودم برای خودم جشن بگیرم و بابت مفید بودنم دست بزنم و به خدا بگم دست مریضاد.

امروز یکی از اون روزای قشنگه. من فریاد دردهای آدم‌هایی رو نوشتم که گوش خیلی‌ها از شنیدنش عاجز بود. خدا بر من منت گذاشت و من و واسطه روایت یک زندگی پر از درد کرد تا به گوش بقیه برسونم و بتونم کوله‌بار سنگین قلب زندگیشون رو کمی سبک کنم.

من خبرنگار نیستم. من فقط می‌نویسم. کلماتی رو که خیلی‌ها بیخیال از کنارش رد می‌شن. حتی تمایلی به خوندنشم ندارن. اما من حسشون می‌کنم. لمسشون می‌کنم و ساعت ها می‌شینم و باهاشون زندگی می‌کنم. و یا حتی روزها. و بعضی وقت‌ها قهرمانای این قصه‌ها می‌شن یکی از بهترین دوستام. مثل حاجی بی‌بی روشن‌دل و یا مثلا مهشید اهل لب‌اشکن.

من خبرنگار نیستم. من فقط خودمم و نقش خودم رو سعی می‌کنم خوب بازی کنم تو زندگی که معلوم نیست چند صباح دیگه‌اش رو نفس بکشم. من قرار نبود بنویسم تا اشک دلایی رو در بیارم که جنسش از شیشه است و نازک. من نوشتم تا آدم‌های شهرم بدونن همسایگی به دیوار به دیوار خونه همدیگه بودن نیست. همسایگی، دل به دل دادنه. من نوشتم تا آدم‌های شهرم بدونن همسایه‌شون چقدر مهربونه. و یا حتی آدم‌های چند کوچه و یا حتی چند خیابون اون‌ورتر. من نوشتم تا شماها بدونید توی این شهر کوچیک، هنوز خیلی‌هاتون خیلی‌ها رو نمی‌شناسید و دارید راحت زندگیتون رو می‌کنید.

قرار نبود آرزوهایی رو بنویسم که می‌دونستم با ته جیب خودم نمی‌تونم حتی یکیشون رو برآورده کنم. اما نوشتم و وقتی فهمیدم هنوز آدم‌هایی هستند که پولای جیبشون رو گذاشتند تا بشن غول چراغ جادوی آرزوهای کوچیک و بزرگ سوژه‌های قصه‌های من، بیشتر نوشتم. غول چراغ جادو… بهتره بگم فرشته چراغ جادو!

من خبرنگار نبودم. نیستم. اما وقتی از همون بچگی دوستام اسمم رو گذاشتن خبرنگار و نویسنده، باورم شد می‌تونم بنویسم. و امروز خوشحالم با این پسوند که بعد فامیلیم به زبون خیلی‌ها میاد، تونستم با خیال راحت سرم رو بذارم روی بالش. هرچند خیلی از شب‌ها یادم می‌رفت بخوابم و تا صبح با کلماتی که برای شما  از یک قصه پردرد پشت سر هم ردیف می‌کردم، شب‌بیداری کشیدم.

امروز خوشحالم. از اینکه خیلی‌ها غصه‌هاشونو با من درد دل می‌کنن. سنگ شدن برای آدم‌هایی از جنس صبوری، برای من سخت نیست. چون خودم زجر کشیدم و با درد بزرگ شدم. من از سنگ نیستم، اما یک جاهایی فقط شنیدم و بغضم و قورت دادم و گفتم درست میشه. اما چه روز و شب‌هایی دست تکوندم تا غصه‌هاشونو بنویسم و برای حل هر کدومشون به هر جایی سرک بکشم.

من نه با اسم گریشنا و نه هفت‌برکه، پز دادم. من حتی با اسم فاطمه ابراهیمی خودمم پزش رو ندادم. چون حرفی برای گفتن نداشتم. اما امروز با این پسوند خبرنگار که بعد اسمم میاد، سربلندم و پیش خودم پزش رو دادم که تونستم دوازده نفر رو با دستای سخاوتمندانه شما بفرستیم پابوس آقا، که دلشون رو گره زدند به ضریح شش‌گوشه‌اش. تونستم پزش رو بدم که با دلای مهربون و قلب بزرگ شما تونستیم دو خونه بسازیم برای دو خانواده نیازمند که همشهری شما هستند و شما توی آجر به آجرش شریک بودید. تونستیم عروس و دوماد روشن‌دل رو بفرستیم ماه عسل و خیلی از کارای قشنگ دیگه که تک‌تک شماها توی ثوابش همراهم بودید.

و تونستم پزش رو بدم پیش خودم که ببین چه آدم‌های خوبی به منِ خبرنگار اعتماد کردند. مسئولیت سختیه. وقتی یکی می‌شی که همه می‌شناسنت دیگه خودت نیستی و می‌شی یکی از جنس خود مردم و باید با درداشون زندگی کنی. و خوشحالم که تونستم وجدانم و با مسئولیت همراه و همقدم کنم و بشم خودم.

این منم. شاید من بودم که باید حتما خبرنگار می‌شدم تا خیالم از بابت خودم راحت شه. خیالم تخت شه از اینکه تو زندگی‌م یک کارایی رو که باید می‌کردم و به خدا بگم دیدی کمکم کردی و شد؟

خدایا ممنونتم. من فقط یه دختر سی‌ساله‌ام و مادری که ده سال پیرتر از سی‌سالگیه. من سال‌ها قلمم رو چرخوندم تا شرمنده آدم‌هایی نشم که روی من حساب همدلی باز کرده بودند. زندگی شبیه یه پرگاره، هرجور بچرخی و هرطور بچرخونیش برات می‌چرخه. امیدوارم جوری قلمم رو چرخونده باشم روی صفحه زندگیم که چرخ زندگی و نگاه شما، خوب برام بچرخه.

حاج قاسم سلیمانی، شهیدی که بعد رفتنش فهمیدم کی بود و چی بود، یادم داد که گاهی از آدم‌های دور و برت بپرس ببینم آدم خوبی بودی براشون؟ آدم مفیدی بودی؟ امروز نه منِ خبرنگار، بلکه کسی که تمام توانش رو با سختی‌های مادری و بچه‌داری گذاشت تا شاید یک روزی، جایی، کسی دلش تلنگری بخوره و کاری برای رضای خدا انجام بده، آدم مفیدی بودم یا نه؟

من تا روزی که شما مردم، پا به پای نوشته‌هام بیایین، می‌نویسم. اما هر وقت دلزده شدید، این منم که باید با کلمات خداحافظی کنم و سعی کنم ادای یک خبرنگارِ آلزایمری رو در بیارم که فراموشی واژه گرفته. من هر چی دارم از نگاه مهربون شما نسبت به نوشته‌هامه.

خبرنگار همشهری شما

فاطمه ابراهیمی

تکمیلی: یادداشت کوتاه فرمانده سپاه گراش در اشاره به یادداشت فاطمه ابراهیمی

بانوان فرهیخته‌ای چون شما، مایه افتخار گراش است

سلام و تحیات به خواهر بزرگوار و فرهیخته و خبرنگار دلسوز سرکار خانم ابراهیمی

▫️متن زیبای شما که برگرفته از نگاه پاک، بی آلایش و دغدغمندتان نسبت به جامعه پیرامونی بود را خواندم و لذت بردم.

▫️مایه افتخار گراش و گراشی‌ها است که بانوان فرهیخته‌ای چون شما را در دامن پاک خود پرورش داده است.

▫️اشاره مناسب شما به دردها و مشکلات مردم و آینه صادق مردم بودن قطعا هدفی بوده که شما با نیت خالصانه خود امروز با اعتماد سازی و شفافیت و به دور از هر نگاه یک‌جانبه و تعصبی بدان دست یافته‌اید.

▫️ در پایان که اشاره‌ای به شخصیت شهید حاج قاسم سلیمانی داشته‌اید هم آن نگاه پاک و اسلامی خودتان که برگرفته از نگرش موحدانه و اسلامی‌تان هست را به خوبی به قلم نگاشته‌اید و هم این شخصیت بزرگ را در لابه‌لای کلمات زیبا و تاثیرگذارتان به نیکی یاد کرده اید، و این زیبایی کلامتان را صد چندان کرده است. احسنت به این همه مردم دوستی و فرهیختگی که شما بانوی بزرگوار گراشی در خود نهادینه نموده‌اید.

▫️آرزوی موفقیت و سربلندی برای شما خانواده ارزشمندتان را از درگاه ایزد منان خواستارم.

برادرتان ستاری خادم سپاه گراش

 

خروج از نسخه موبایل