هفتبرکه – راحله بهادر: یک بیماری همهگیر کافی بود تا روال عادی زندگی تغییر کند. در این بین، کودکان در مواجه با بیماری، رعایت بهداشت، سرگرمی، گذران وقت و امید و روحیه گرفتن به کمک بزرگترها نیاز دارند. در واقع بخش عمدهای از تصویرسازی این بیماری در ذهن بچهها به رفتار و واکنش بزرگترهایشان برمیگردد. نحوهی برخورد والدین در نگاه اول ساده به نظر میرسد اما والدین، پدربزرگها و مادربزرگها و بعضی از اقوام در این گزارش گفتند که چقدر توضیح دادن این بیماری و شرایط آن برای بچهها سخت است. روزهای درخانهمانی طولانیتر از چیزی که فکر میکردیم شد و شاید حالا شرایط برای هر دو طرف سختتر شده است. در این گزارش از تجربههایی میخوانیم که به اشتراک گذاشته شده است.
چطور ترس بچهها را کنترل کنیم؟
شاید ترس و ابهام، نخستین واکنش بچهها به یک خبر ناگهانی بود که بزرگترها را شوکه کرد و تابستان را از بچهها گرفت. خانم رنجبر عمهی ندا است و معتقد است اوایل این بیماری برای برادرزادهاش همراه با ترس بوده است. او میگوید: «ندا چهارساله است. خب مسلما روزهای اول برای او سخت بود. از ما میپرسید چرا مثلا فعلا نمیتواند با دوستانش بازی کند یا کسی به خانهشان بیاید. وقتی بیماری را توضیح دادیم، آرام بود و مشکل خاصی نداشتیم. البته اینکه یادش بماند دستهایش را بیشتر بشوید یا اگر تا خانهی ما میآید ماسک بزند، خودش یک مشکل بزرگ بود. دفعات اول که ما را با ماسک میدید میترسید و لجبازی میکرد که من ماسک نمیزنم و از ما هم میخواست نزنیم. سعی کردیم حساس نشویم و او هم کمکم عادت کرد. به نظرم با صبر و حوصله و بحث نکردن با بچهها، رعایت بهداشت و شرایط را قبول میکنند.»
ناگهانی بودن خانهنشینی آن هم در شهری مثل گراش که روابط خانوادگی و فامیلی روزانه و مداوم است، سخت به نظر میرسد. خانم رنجبر اضافه میکند: «ما که تقریبا هر شب به خانهی پدری سر میزدیم، حالا مجبوریم برای مدت نامعلوم در خانه بمانیم. واکنش ندا اظهار کلافگی و بیقراری مکرر بود. بالاخره چون تمام وقت در خانه بودند، با بابا و مامان هم گاهی بحث میکردند که چارهای جز تحمل نبود. با برادرش که دو سال از خودش بزرگتر است هم گاهی دعوا میکند! حالا هم ندا هنوز میپرسد کرونا کی تمام میشود و ما به او میگوییم چند شب دیگر بخوابد، تمام میشود. توضیحش واقعا سخت است. سعی میکنیم استرس و نگرانی خودمان را به او منتقل نکنیم.»
چطور برایشان توضیح بدهیم؟
شفاف کردنِ تصویر موضوعی که برای بچهها ناشناخته است، کار آسانی نیست چون قابل فهم بودن آن، گاهی میتواند با توضیحات غیرمنطقی باشد. اما راه دیگری هم وجود دارد؟ اما منطقی برخورد کردن، انتخاب بسیاری از والدین است. خانم محسنی پرستار و مادر رها چهارساله است. او میگوید: «وقتی در همان روزهای اول، پیشدبستانیشان تعطیل شد از من پرسید چرا تعطیل شده؟ برایش توضیح دادم که یک بیماری آمده که مثل آنفولانزا است و وقتی همه یک جا جمع بشوند، به بقیه منتقل میشود. چون خودش تجربهی یک آنفولانزای سخت و طولانی را داشت، سریع قبول کرد و میدانست مریضی بدی است.»
خانم محمدی خالهی سه خواهرزاده و مادر دو پسر، امیر و احسان، هم توضیحی مشابه دارد: «اولش که خودمان هم غافلگیر شدیم. گفتیم یک مریضی آمده که جدید است و فعلا دارو هم ندارد. باید مواظب باشیم و بعد توصیههای بهداشتی را یادشان دادیم که خوشبختانه راحت پذیرفتند. اتفاقا ماسک زدن برایشان جالب و جدید بود که واکنش منفی نداشتند. وقتی میپرسند بچهها هم مبتلا میشوند یا نه، جواب میدهم بله، اما کمتر و زود خوب میشوند. البته آیناز کمی حساس است و مادرش میگوید یک روز جمعه داشتم زیارت عاشورا میخواندم و دعا میکردم. آیناز عصبانی شد و گفت: کرونا هیچ وقت نمیره. همیشه هست!»
در بحث رعایت بهداشت، رها، دختر خانم محسنی، خودش به پدر و مادرش یادآوری میکند: «اوایل ماسک زدن برایش سخت بود ولی وقتی فهمید برای مریض نشدن لازم است، میزند. اگرچه الان هم برایش خوشایند نیست. شستشوی دستها هم به محض اینکه من یا پدرش از بیرون به منزل میآییم، تذکر میدهد که دستهایمان را بشوییم و خودش هم کاملا رعایت میکند.»
خانم رادمرد، مادر ایمان دهساله و دو پسر دیگر، نحوهی توضیح کرونا را برای بچهها اینطور تعریف میکند: «در ابتدا عکس ویروس را از تلویزیون به آنها نشان دادم. از عوارض و تاثیرات این بیماری برایشان گفتم. گفتم که پرستارها و دکترها چقدر از کار و مراقبت بیماران خسته شدهاند. البته اول کمی ترسیدند ولی برای آنها توضیح دادم که اگر در منزل بمانیم و دستها را مرتب بشوییم، هیچ مشکلی پیش نمیآید.»
در مورد دوران طولانی قرنطینه نیز خانم رادمرد اضافه میکند: «فروردین که مدت طولانی در خانه بودیم، بهتر میشد کنترلشان کرد. با فوتبال بازی کردن، والیبال، منچ و بازیهای فکری دیگر و حتی کمک در کارهای خانه.» اما داستان طولانی شدن محدودیتهای تردد برای بچههای خانوادهی رادمرد هم خستهکننده شده است. خانم رادمرد میگوید: «قبلا برای بازی و کارها اشتیاق نشان میدادند اما اوضاع که طولانی شد و آنقدر که بیرون نرفتهاند، بیحوصله و پرخاشگر شدهاند. و وقتی میپرسند کرونا کی تمام میشود میگویم وقتی همه مراعات کنیم و دستورهای بهداشتی پزشکها را رعایت کنیم.»
چطور سرگرمشان کنیم؟
بحث مهمی که پیرامون شیوع این بیماری مطرح است، خستگی و کلافگی و پایین آمدن سطح روحیه و امید به ویژه در بین کودکان است. آنها بخش بزرگی از زندگی اجتماعیشان یعنی گروه دوستان و مدرسه و کلاسهای تابستانیشان فعلا تعطیل است و جای آن را باید با سرگرمیهای دیگری پر کرد. والدین علاوه بر حفظ روحیه و افزایش صبوری و آستانهی تحمل خودشان، بار همراهی و صبوری با کودکان در خانه را نیز به دوش میکشند.
سازمان جهانی بهداشت در ادامهی آموزشهای کرونایی در یک پست اینستاگرامی نوشته: «درک کووید-۱۹ میتواند برای کودکان دشوار باشد. با آنها با مهربانی صحبت کنید و از کلماتی استفاده کنید که برایشان قابل فهم باشد. آنها را تشویق کنید عادات بهداشتی را با استفاده از فعالیتهایی مانند آواز خواندن و رقص تمرین کنند. این کارها به آنها کمک میکند احساس امنیت بیشتری داشته باشند.»
مهمترین بخش زندگی کودکان که سرگرمیهای خارج از خانه مثل پارک و خانهی اقوام و بازی با همسالانشان است، حذف شده و این معضل دیگری برای خانوادههاست. خانم دهقانی، خانهدار، میگوید: «پسرم امیرحسین هفتساله است و اوایل خوشحال بود که میتواند تا لنگ ظهر بخوابد و دیگر نیاز نیست مدرسه برود! ولی کمکم غرغرهایش شروع شد. گلایهاش فقط این نبود که چرا نمیتواند با بچههای دیگر مثلا خاله یا داییاش بازی کند. سراغ پارک و جامپینگ و شهر کودک و اینها را میگرفت. با راههای مختلف مثل تلویزیون و بازیهای موبایلی و سرگرم کردن در خانه، توانستهایم تا امروز بیشتر وقتها در خانه باشیم. واقعا نمیدانم اگر طولانیتر بشود، داستان چه میشود. تابستان میخواست به کلاس شنا و کاراته برود که آن هم لغو شد و مدام بهانه میگیرد.»
او به مسالهای اشاره میکند که خلا اساسی در ایران در مواجه با این همهگیری بوده و هست: «کاش فقط بحث آموزشهای بهداشتی و اینها نبود. این همه روانشناس در کشور و شهرمان داریم، کاش به خانوادهها مشاوره میدادند چه کار میشود کرد. همهاش که مسالهی بهداشت نیست. بچه در خانه بماند، انگار زندانی است و تاثیرات منفی بر روحیهاش دارد. بالاخره هم او و هم ما ظرفیتی داریم. همه افسرده شدهاند. گاهی پدرش با ماشین او را بیرون میبرد ولی سخت راضی میشود.»
سرگرم کردن بچهها چالش سختی برای والدین است و گاهی منجر به پذیرش مواردی میشود که مورد قبولشان نبوده است. خانم محسنی میگوید: «با اسباببازیهایش زیاد وقت میگذراند و پدرش بیشتر او را همراهی میکند. تماشای کارتون هم هست. اما با طولانی شدن خانهنشینی؛ کلافه و خسته شد و مجبور شدم اجازه بدهم بازیهای موبایلی هم انجام دهد، اگرچه تا قبل از این اصلا موافق نبودم. البته چون آشپزی و کمک کردن را دوست دارد، در کیک درست کردن یا غذا پختن، گاهی کارهای ساده و کوچک به او میدهم تا برایش تنوع داشته باشد.»
خانم محمدی هم سرگرمیهای مشابه را توضیح میدهد: «بچهها کاردستی درست کردن را دوست دارند. با موبایل سرگرم میشوند و تلویزیون. ماسک هم درست کردیم و زیاد نقاشی میکشند. در کارهای خانه هم زیاد کمک میکند.»
خانم شمسی به نکتهای اشاره میکند که این روزها خواست همهی ماست. او مادر سارا هفتساله است و میگوید: «کرونا که همه را از زندگی ساقط کرده است. بچهها که جای خود. هر مدلی مشغولشان میکنیم، باز انگار یک چیزی در زندگی کم دارند و آن هم یک خیال راحت که بتوان مثل سابق زندگی کرد؛ بدون استرس و ترس و خبر مرگومیر.» خانم شمسی ادامه میدهد: «اوایل وقتی میدیدند من خبرها را دنبال میکنم میپرسیدند چرا. گفتم یک بیماری آمده شبیه سرماخوردگی ولی باید مرتب دستها را ضدعفونی کنیم و به صورت و چشمها و بینی و دهان هم نزنیم. خب اولش برایشان سخت بود اما بعد عادت کردند.»
سرگرمی سارا و خواهرش هم متنوع است: «در خانه برنامهریزی کردیم. یک روز با هم فیلم دیدن، یک روز آشپزی، یک روز بازی فکری دومینو، حل پازل، نقاشی کردن. با هم نقاشی میکشیم و برایش داستان میسازیم. بعد آببازی هم اضافه شد. با پارچههای دورریختنی عروسک درست کردیم. و خمیر بازی و ساخت اشکالی با گل رس. ولی باز هم مثل همهی بچهها، دلشان هوس بیرون رفتن، دیدن فامیل، استخر یا کلاس میکند.»
کودکانی که بیماری زمینهای دارند
اگرچه کرونا در کودکان شیوع کمتری دارد، اما نگرانی والدین در مورد فرزندانی که بیماری زمینهای دارند، چند برابر است. خانم خاکینهاد مادر حسام پنجساله است. حسام آسم دارد. خانم خاکینهاد میگوید: «حقیقت این است که سعی میکنم حساس و نگرانش نکنم. وقتی کرونا آمد، گفتم یک بیماری هست که تو باید حتما ماسک بزنی تا سرفه به سراغت نیاید و او هم گوش به حرف است.»
خانم خاکینهاد سعی میکند استرس یا نگرانی خودش را بروز ندهد. میگوید: «خدا را شکر آنچنان تاثیر منفی نداشته. هنوز هم سعی میکنم سرگرمش کنم و حتی در کارهای خانه کمکم میکند. اجازه نمیدهم تنهایی اذیتش کند. شاید سرگرمیهای موبایلی برایش مضر باشد ولی گاهی اجازه میدهم از گوشی استفاده کند. تا حالا هم نپرسیده کی تمام میشود. خودش همیشه میگوید وقتی کرونا تمام شد، فلان جا میرویم. با بچهها بازی میکنم.»
«کی تمام میشود؟»
مهمترین سوال بچهها که در نتیجهی کلافگی و خستگی مدام میپرسند، زمانِ اتمام کرونا است. خانم محسنی جواب میدهد: «رها هر روز میپرسد کی تمام میشود و میگویم معلوم نیست. چون یک بار قبل عید گفته بودیم هوا که گرم شود از بین میرود و نشد و اگر دوباره زمان تعیین کنم، به حرفهای ما بیاعتماد میشود و برای همین مجبوریم واقعیت را بگوییم.»
پاسخ خانم محمدی هم منطقی و برای بچهها قانعکننده است: «این اواخر که خیلی این سوال را میپرسند. میگوییم وقتی دارو یا واکسنش درست شد، تمام میشود. یا اگر مردم در خانه بمانند و بیرون ماسک بزنند، کمتر میشود و از بین میرود.»
وقتی بچهها میپرسند کرونا کی تمام میشود، توضیحات خانم شمسی واقعبینانه و منطقی است: «واقعیت را میگویم. اینکه هنوز معلوم نیست و هنوز واکسنی ندارد و باید در خانه باشیم. وقتی خواستهای از من یا پدرشان دارند که در این موقعیت امکان انجامش نیست، بهشان میگویم دعا کنید این بیماری تمام بشود و بچهها هم به این امید میگویند خدا کند این ویروس زودتر تمام شود تا زودتر به خواستههایشان برسند.»
داستان کرونا یک تکانِ واقعی و البته سخت برای تمام دنیاست. خانوادهها علاوه بر دشوار شدن شرایط کاری و اقتصادی، باید با استرس و شرایط افسردگی روحی خودشان نیز بجنگند و همزمان بتوانند کودکان را در شرایط روحی و روانی خوب نگه دارند. حالا بازگشت به همان زندگی پر دردسر و پرزحمت که حداقل استرس دست شستنهای مکرر، بیماری واگیردار و حفظ فاصله در آن نبود، و جز در موارد خاص به ماسک هم نیازی نبود، خواستهی همهی ما شده است. این خواسته البته با رعایت بهداشت و فاصلهگذاری و صبوری تا رسیدن به درمانِ قطعی شدنی است.