هفتبرکه: «یک گراشی از دبی» در یادداشت پیشین ایده استان فارس ساحلی را در راستای منافع ملی و منطقهای مطرح کرد. مطلب تازه او گسترش این ایده و پاسخ به ابهامها و دیدگاههای خوانندگان دو سایت گریشنا و آفتاب لارستان است.
یادداشتهای پیشین یک گراشی از دبی در سایت گریشنا: http://bit.ly/Ger-Dubai
ارتباط با نویسنده: gerashiazdubai@gmail.com
پیشگفتار
به خوانندگان با انگیزه و علاقمند به تشکیل استان فارس ساحلی در راستای توسعه و پیشرفت منافع ملی و منطقهای پیشنهاد میکنم قبل از خواندن این یادداشت نوشته قبلی و مقدماتی نویسنده که درباره همین موضوع ۳۰ دیماه ۱۳۹۸ منتشر شده (+) را در آرشیو همین سایت بخوانند و به عزیرانی که آن نوشته را خوانده اند یک بار دیگر توصیه میشود که آن را مرور کنند. به خصوص قسمتهایی که به دشواریهای تولید ثروت و دشواریهای سرمایهگذاری صنعتی و اقتصادی اشاره شده است.
این نوشتهها برای خوانندگان باحوصله، ژرفنگر، دوراندش و اندیشمند نوشته میشود که هم دارای انگیزه و هم عشق به توسعه و پیشرفت همگانی منطقه در وجودشان باشد. کسانی که توان کار و استعداد آیندهنگری در به وجود آورن همکاری و همیاری جمعی تمامی شهرستانهای فارسجنوبی و غرب هرمزگان داشته باشند و همچنین دارای ایده پویا، جستجوگری و توان پیدا کردن راهحلهای بهینه و نو در راستای منافع ملی و منطقهای باشند. با توجه به کامنتها خوانندگان در گفتار اول این موضوع، مخاطب این گفتارها آدمهای کمحوصله، عجول، خود یا شهر من محور نیست. این مطلب برای خوانندگانی است که به اهمیت موضوع آگاه شده باشند نه این که خود را آگاه بدانند و هنوز گرفتار «سندروم لارمرکزیسم» نشده باشند.
سندروم لارمرکزیسم
در پرانتز عرض کنم «سندروم لارمرکزیسم» یک وضعیت روان شناختی است که فرد مبتلا به این سندروم توجهی به سطوح و لایههای متعدد و گوناگون تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و انسانی در سطح کلان جغرافیای شهرستانهای جنوب فارس و غرب هزمزگان ندارد و با زمان حرکت نمیکند و تنها خود و پیرامون خود را میبیند و با توجه به این شناخت محدود به تحلیل واقعیتهای پیچیده و بغرنج اجتماعی میپردازد. این فرد اسیر باورها و اوهامات خیالی است که خود برای لار ساخته است و دوست دارد این مرکز خیالی همچنان استمرار داشته باشد.
در لار مرکزیسم جغرافیای بزرگی از شهرها و بخشهایی در جنوب فارس و غرب هرمزگان به عنوان یک واقعیت ارضی و تقسیم شده وجود دارد امّا کمترین جایگاهی در ذهن تحلیلگر ندارد لذا در بهترین حالت این واقعیت به یک انتزاع مقدس تبدیل میشود که لار مرکز است و باید این مرکزیت حفظ شود. امّا کمترین توجهی به تغییرات شگرف به وجود آمده در زندگی، نگرش و شرایط نوین زیست مردمانی که در جای جای این جغرافیا زندگی میکنند وجود ندارد. بنابراین هر گونه نظر، نگرش و ایدهای که از زبان و قلم این مردمان نوشته و یا بیان شود رفتاری لارستیزانه و تفرقهانگیز دانسته میشود که با بدترین شکل ممکن باید سرکوب شود.
این سندروم که یک وضعیت روان شناختی است (که حتماً باید هر چه زودتر درمان شود) با محبّان و دوستداران واقعی پیشرفت و توسعه برای شهر لار تفاوت ماهوی دارد. داشتن عشق و علاقه به زادگاه و شهر خود همراه با تلاش و کوشش کردن برای مهیّا سازی بهترینها برای پیشرفت و توسعه از جوانب صنعتی – اقتصادی شهر لار یک حسن و صفت انسانی است، دوستداران و علاقمندان به پیشرفت و آبادانی هر چه بیشتر برای شهر لار به گذشته نظر نمیکنند واقعیتهای امروز را خوب تحلیل میکنند و دست دوستی و همکاری تمامی مردمان همزبان و هم فرهنگ خود را به گرمی میفشارند و قوه جاذبه خود را تقویت کرده و قلبها را به هم نزدیک مینمایند، امیدوارم که تمام دوستداران حقیقی شهر لار در هدف والایشان موفق باشند.
تمامی مردم کوچه و بازار شهر لار و اکثریتی از فرهیختگان لاری در این گروه یعنی در زمره دوستداران واقعی شهرلار قرار دارند. اینان دنبال برادری و وصل با دیگر مردمان در سراسر و جای جای این جغرافیای بزرگ همزبان هستند، بر خلاف این توده با محبت و آگاه، گرفتاران سندروم لار مرکزیسم متوهم ذهن و تاریخ خیالی خود و ندانسته و یا منفعت طلبانه سبب فصل و تفرقه و جدایی مردمان منطقه همزبان و هم فرهنگ از لار می شوند.
مرکز استان جدید حتما نباید شلوغ و پرجمعیت باشد
اندکی از خوانندگان به هر باور و یا دلیلی نگرش مثبت و پویا به تشکیل استانی نو و جدید در راستای تسهیل راه پیشرفت و توسعه یک منطقه همگون و یک فرهنگ و یک زبان ندارند، فکر میکنند که اگر از استان فارس جدا شوند به مشکلات و دردسرهای گذشته بر خواهند گشت و جلوی پیشرفت شهر و یا دیارشان بیشتر گرفته می شود و یا اینکه نگاه مرکز محور و یا شهر خود مرکز دارند بدین باورند که اول شهر من مرکز استان تعیین شود تا ما بدانیم کجا باید بایستیم و اقلیتی هم مفهوم و جایگاه استان و مرکز استان را تخت گاه سلطانی تصور می نمایند که باید یک سر و گردن بالاتر از شهرستانهای آن استان جدید باشد! این دیدگاه آخر بیشتر خواهان دست یابی به منصب حسن بزرگی منطقه هستند (دریافت بودجه و امکانات و گرفتن شغلهای دولتی و حکومتی برای خود و شهر خود).
متاسفانه این اندک خوانندگان دقت کافی و ژرف خوانی در گفتار اول این موضوع نداشتهاند و یا نخواستهاند بدانند. بخصوص در موقعیت فعلی استان فارس که چارهای جز تقسیم شدن در آیندهای نزدیک ندارد (هرچند شاید هنوز بحثی جدی این موضوع در دولت و مجلس نباشد).
باید بگویم من هم مثل شما به استان فارس و شهر شعر و ادب شیراز علاقه مند هستم ولی می دانم و پیش بینی می کنم که این استان دیر و یا زود تقسیم می شود و ما مردمان شهرستان های جنوب فارس بایستی کوشش، کنکاش و تکاپویی داشته باشیم که اگر در زمان تقسیم جزو تصمیم گیران اصلی نباشیم حداقل برای آینده خود در این امر تاثیر گذار باشیم و یا انتخاب بهتری برای خود بوجود آوریم، این امر میسر نمی شود مگر اینکه ما با جدیّت و تلاش بیشتری فکر نو، اندیشه نو در همکاری و گفت و گوی جمعی شهرستان های همزبان و هم فرهنگ بوجود آوریم و از وقت کشی ها و هیاهوهای بیهوده و برای هیچ دست بکشیم.
من نویسنده این گونه می اندیشم و می نویسم، بهتر است شما هم اگر گونه ای بهتری فکر می کنید بنویسید و به گفتگوی همگان بگذارید؛ مهم فکر و اندیشه جمعی و تکاپو برای خویش اندیشی و همکاری است.
به اسم مستعار نویسنده این یادداشت ها نگاه نکنید، دقت کنید که تاکنون چه نوشته و چه می نویسد. درک و فهم من در این مقطع تاریخی و موقعیت سیاسی و اقتصادی کشور این است که اگر استان فارس ساحلی را بتوانیم بوجود آوریم برای آینده تمامی شهرستان های فارس جنوبی و غرب هرمزگان مفیدتر و بهتر است، این یک نظر و دیدگاه است و آنچه می نویسم هم در راستای همین دیدگاه است حال اگر در نوشته هایم نگاه سنتی و کلیشه ای به موضوع ندارم و یا تا کنون اشاره ای به مرکز استان نکرده ام و بندرلنگه و یا شهر لار را مناسب مرکز استان شدن ندانسته ام نه کفر گویی است و نه عناد و کینه به لار و یا لنگه!
مسلم است کسی که روی موضوعی فکر می کند و به جوانبش می اندیشد روی مرکز استان هم فکر خواهد کرد که چگونه و کجا باید باشد که قبل از هر چیز حکومت و دولت از هزینه کردن اضافی مترتب بر آن بهانه نگیرد و شهرستان های استان جدید هم در ترس و واهمه هژومونی یک شهر که می خواهد مرکز استان شود قرار نگیرند.
این وظیفه همه علاقمندان به پیشرفت و توسعه منطقه است که حرکتی کنند، شما هم فکر کنید و پیشنهاد دهید که مرکز کجا باشد ولی امّا با این شروط که در آن مرکز استان پیشنهادی شما، تحت هیچ شرایطی تا آینده نزدیک زمینش گران نشود یا اصلا زمینهایش دولتی ویا مراتع عام باشد، دارای کمترین نیروی تحصیل کرده و جویای کار باشد که چشم طمع به پست و مقامی در استان جدید نداشته باشند، خواهان بودجه عمرانی برای ایجاد دانشگاه، بیمارستان، فرودگاه، مرکز تجاری، پروژههای صنعتی اقتصادی و غیره برای این مرکز استان نباشند، فقط مرکز استان یک مرکز اداری و هماهنگ کننده برای استان نوپا باشد و لاغیر. استاندارش و یا مدیرکل های اداره های مختلف استان بتوانند با نیم ساعت یا سه ربع رانندگی در هر شهری که دلشان بخواهد زندگی کنند نه لزوما در مرکز استان.
این نوع مرکز استان عملی است فقط نیاز به فکر و کنکاش دارد. حتما که نباید مرکز استان شلوغ و پر جمعیت باشد یا فرودگاه و مال و مراکز صنعتی و کارخانه داشته باشد. استان باید آباد و بروز باشد و یا آباد بشود. استان باید دهها پروژه های اقتصادی و صنعتی و فراوان کارخانه و مرکز تولیدی و تجاری در شهرها و بخشهای مختلفش بر مبنایی معیارهای علمی و مهندسی در هر صنعت و متکی به استعداد و پتانسیل شهرها و بخشهایش موزون رشد کرده باشد و نه اینکه همه چیز فقط در مرکز استان و حومه آن رشد کند.
بنادر زنده و به روز دنیا، دو و یا سه فرودگاه، اتو بان و بزرگراه های مواصلاتی و هتل های گردشگری فراوان داشته باشد ولی نه لزوما در مرکز استان مستقر شده باشند که به بلای شیراز و تهران گرفتار شود که همه جمعیت استان و کشور به آنجا مهاجرت کرده باشند.
مرکز استان باید به گونه ای انتخاب شود که شهرستان های آن استان تصور نکنند که تمام عقب افتادگی شهرشان بدلیل آن مرکز استان است و یا حسن بزرگی ست که دارد بودجه و امکانات ارسال دولت هپول و هپا می کند!
از ۵۲ ایالت در آمریکا و ۱۳ استان در کانادا و اکثر استان های استرالیا، ژاپن و حتی چین مراکز استان و یا ایالتهایشان شهرهای بسیار کوچک و گمنامی هستند که شاید مردمان خود آن استانها هم نامشان را نشنیده باشند. نه کسی فکر می کند مرکز استان حقشان می خورد یا مرکز استان مانع رشدشان است. ما هم می توانیم فکر کنیم و به نتیجه خوبی برسیم که مرکز استان مان یک شهرک صرف اداری باشد و بس و استان شدنمان هم فقط مهیا کردن بستری بهتر و همواره نمودن راه برای تسهیل رشد و توسعه همگانی باشد و لاغیر.
امیدوارم که ما هم روزی بتوانیم اولین استان جدیدی در کشور باشیم که بر معیارها علمی، دیدگاه های نوین سیستم اداری و همراه با ارزشهای و نگرشهای نوین اقتصادی و فرهنگی بوجود آمده باشد و به عنوان الگو و استان نمونه در سیستم کهنه، فرتوت، ناکارآمد، رانتی و سنتی کشور بدرخشیم.
تاملی بر چند نظر از کاربران سایت های «آفتاب لارستان» و «گریشنا»
۴)برای من جای بسی مباهات و خرسندی است که از طریق همین یادداشتها و سایت هایی که نوشته های مرا منتشر می کنند توانسته ام دوستانی فرهیخته، علاقه مند و اهل مطالعه و قلم با انگیزهای متعالی برای پیشرفت خود و اجتماع خود در این مدت پیدا کنم.
با ایمیل با این دوستان فرهیخته و نادیده ام درتماسم و با یکدیگر سخن می گوییم و گفتگو می نماییم. این دوستان فرهیخته نازنین از جای جای شهرها و بخش های شهرستان های جنوب فارس و غرب هزمزگان هستند که در موضوعات مختلف اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی منطقه و یا دیگر موضوعات مورد علاقه خود بحث و تبادل نظر داریم.
من از این دوستان بسیار یاد می گیرم و خیلی خوب در متن افکار و نگرش مردم این شهرستان ها قرار می گیرم و در نوشته هایم از ایده این جوانان اندیشمند بهره می گیرم. سپاسگزار تک تکشان هستم که مرا با این اسم مستعار به دوستی پذیرفته اند و هر گز پرسشی در موضوعات شخصی یکدیگر نداشته ایم و به معنی متعارف شناخت شخصی از یکدیگر نداریم.
در اینجا نامه یکی از این دوستان نازنین که لاری هستند برای خوانندگان باز نویسی می کنم؛ سخنش و پیشنهادش شاید سخن و پرسش های بسیاری از خوانندگان این سطور باشد. بدین دلیل بخشی ار ایمیل این دوست نادیده در اینجا آورده ام که شاید سخن ایشان و جواب عمومی من در این یادداشت سبب درک متقابل بیشتر از یکدیگر و ایجاد اعتماد و همکاری متقابل بین مردمان شهرهای منطقه شود.
«در روزنامه ها فقط قیل و قال می بینم و محتوا نیست جز تیترهای داغ که مردم بخوانند و با هم کل کل کنند و آب به آسیاب دشمن بریزند. توقع نداشته باشید با این نوشته ها روشن شوند، صبر می خواهد و تکرار؛ شاید و باید نوشته هایتان را با نام مستعار دیگری بنویسید که غرض ورزی از آن احساس نشود. اینجا نگاه نمی کنند که چه می گویی نگاه می کنند چه کسی حرف می زند. هرچند علاقمندان زیادی دارید در بین نظرها می توان دید. بد نیست شما هم همانند تغییر نام استان که پیشنهاد داده بودید، بار دیگر از نو و با اسمی جدید مطلب بنویسید. به عنوان آقای …. مدیر ایده های نوی جنوب و تشکیل تیم بدهید متشکل از فعالان عاشق.
شما در روزنامه ها مطالب عالی می نویسید اما در این دوران سرعت و زمانه ای که جوانانش می خواهند راه صد ساله را یک شبه بروند حوصله خواندن نیست! کاش متن هایتان را کم حجم تر و صریح تر می گفتید. کاش یک شرکت تعالی نگر تاسیس می کردید و کارهای اساسی با همکاری مردم بنا می نهادید. فهمیدم کار از روی عشق و علاقه چقدر لذت بخش است این را می گویم که من … نظر و دیگاه های شمایم و حاضرم فعالیت کنم بی مزد و منت» (منظور ایشان از روزنامه همین سایت های خبری و فرهنگی منطقه است)
از این دوست گرامی و دیگر خوانندگان محترمی که با نوشتن کامنت های خوب مرا مورد محبت و تشویق خود قرار می دهند خرسند و سپاسگزارم و فقط می توانم ازشیخ اجل سعدی شیرازی مدد گیرم و بگویم « در این معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید/ که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل» هر سخن بی ریا، بی تکلف که از اعماق وجود بر زبان آید تاثیر خاصی روی شونده گداشته و بر دلش می نشیند. امیدوارم که چنین باشد.
متاسفانه این دوست نازنین لاری من اشاره درستی به قیل و قال های بیهوده و بی حاصلی کرده اند که بین نویسندگان و تحلیل گران مبتلا به سندروم لار مرکزیسم از یک سو و جواب گویان و تقریر نویسان متقابل آنها و از سوی دیگر بین خوانندگان و رجوع کنندگان به سایت های فرهنگی و خبری تمامی منطقه بوجود آمده است. نتیجه اش جز اتلاف وقت و فرصت سوزی و دوری قلب ها چیزی دیگری از آن حاصل نیست. مشکل و دردسر این هیاهوی برای هیچ این است که اثر منفی بر جوانان تحصیل کرده و فعالین اجتماعی تمام شهرها و بخشهای مختلف منطقه می گذارد و فرصت نو اندیشی، ابتکار و خلاقیت و حس همکاری و تعاون برای آینده منطقه از آنها می گیرد و سبب می شود که ما به روز و رو به آینده فکر نکنیم ودر گذشته توهم و خیال بمانیم.
بهتر است دوستداران آگاه و حقیقی پیشرفت و توسعه برای شهر لار و تمامی فرهیختگان دیگر شهرها کم کم به فکر موضوعات بهتری برای آینده باشند. خیلی مسائل ضروری و حیاتی در پیش رو داریم که باید به آنها بپردازیم و همکاری کنیم، موضوعاتی که آینده ساز باشند، قلبها و دست ها را به هم نزدیک کند، حس تعاون و سازندگی در همه ما بوجود آورد و در نهایت آب و نان و کار سر سفره و آسایش،توسعه و امید برایمان فراهم کند.
نمی گویم علاقمندان بحث های تاریخی و یا زبانی کار آکادمیک و پژوهشی خود نکنند، آنان می توانند علاقه خود را دنبال نمایند ولی در ظرف و منشی باشد که باعث نتیجه گیری اشتباه و تفرقه انگیز نشود. شما دقت کنید یک کار تحقیقی و پژوهشی قشنگ هشت ساله یک فرهنگی بازنشسته آقای محسنی (بیدشهری- گراشی) انجام داده عوض قیل و قال بیهوده آمده کتابی نوشته و منتشر کرده با معرفی و آوردن صدها سند و کتاب های مرجع، درست و غلطش بماند برای نویسندگان و پژوهشگران تاریخ و آنها هستند که باید با سند و مدرک کتابش را نقد کنند واگر مخالف کتابش هستند بیایند کتاب تحقیقی و پژوهشی مستدل تر با اسناد بیشتری بنویسند و منتشر کنند. (راقم این سطور برای همکاری و همیاری با هر محقق و پژوهشگر همزبانی که بخواهد کتابی به چاپ برساند در صورت نداشتن امکانات مادی حاضر به کمک و مساعدت هستم بدون هیچ شرط و واسطه ای، ابتکار تماس با خودشان است).
کتاب تحقیقاتی نوشتن و در اختیار خوانندگان علاقمند گذاشتن به روشن شدن افکار و آگاهی بیشتر کمک می کند و بار منفی خیلی کمتر دارد و به کدورت و جدایی منتهی نمی شود. من بسیار متاسف شدم وقتی مشاهده می کنم که عوض برخورد علمی و آکادمیک با کتاب ایشان، کسانی با مخفی کاری بواسطه دارا بودن نفوذ و آشنایی در وزارت ارشاد بیایند به بهانه ای جلوی چاپ دوم و فروش کتاب آقای محسنی را بگیرند. این روش اشتباه است، اینکه نشد دفاع از تاریخ شهر لار. با این نوع روش برخورد کدورت بیشتر می شود و مردمان دیگر فکر می کنند حتما لاریها جوابی ندارند که بنویسند و در اختیار افکار عموم مردم منطقه بگذارند (منظورم نوشتن کتاب تحقیقی و علمی با سند و مدارک تاریخی نه دانستانسرایی و افسانه تاریخی). این روش برخورد مصداق همان تعریف سندروم لار مرکزیسم است که در بالا آورده ام یعنی سرکوب و خفه کردن هر صدایی به هر قیمتی که به مذاق خیال و توهمشان سازگار نباشد. در اینجا لازم است هوشیاری و وظیفه دوستداران راستین شهر لار که با این نوع سندروم روان شناختی برخورد کنند تا لار بتواند با جاذبه بهتر و نو به جایگاه واقعی و لایق خود برسد. بقول چرچیل نخست وزیر معروف انگلیس «دوستانت را نزدیک خود نگهدار دشمنانت نزدیک تر».
شاید این هیاهوهای بیهوده به نظر شما آب به آسیاب دشمن ریختن باشد. ولی من فکر نمی کنم که ما دشمنی داشته باشیم. شاید دشمن ما جهالت، توهم، خود بزرگ بینی، کم سوادی، تنبلی و وقت نشناسی مان باشد که نمی توانیم خوب اوضاع و تغییرات دنیا و کشور را بینیم و درست تحلیل کنیم. کسی دشمن ما نیست. همه آنهایی که در شهرستانهای دیگر استان فارس هستند و دارند شب و روز برای شهر و دیارشان کوشش و فعالیت می کنند که شاید بتوانند امتیازی و یا پروژه ای یا امکاناتی از حکومت و دولت برای توسعه و پیشرفت دیارشان و یا حتی شخص خودشان بگیرند انسانهای پر کارتر وشاید آگاه تر و یا روشنتری از ما هستند و به آینده و فعالیت های بیشتر می اندیشند.
می توان آنها را رقیب دانست و رقیب هم خودش سبب می شود انسان را به حرکت و سرعت بیشتر وا دارد. کسی را دشمن نپنداریم و از کم کاری، ندانم کاری، تنبلی و بی خبری خود ایراد بگیریم و از خود انتقاد داشته باشیم و سعی کنیم همواره به تغیر وراه نو بیندیشیم.
دوست خوبم، من وظیفه اجتماعی خود می دانم که آنچه خوانده ام و در صنعت و تجارت تجربه آموخته ام برای مردمانی که دوستشان دارم بنویسم. هیچگونه توقعی و انتظاری از کسی یا اجتماع هم ندارم که حرف من را بپذیرند و یا بقول شما روشن شوند، اصولاً کار روشنگری برای انسان های پاک و صادق شاید سخت باشد ولی بسیار لذت بخش می باشد. من همواره به تغیر و اصلاح اعتقاد داشته و دارم بخوصوص در عرصه فرهنگی و اجتماعی.
اکثریتی از مردمان و یا بقول شما جوانان که می خواهند راه صد ساله را یک شبه بروند به سرعت و فوریت و ضرب والعجلی اعتقاد دارند امّا انسان خردمند به تدبیر، روشنگری مستمر و جستجو به راهکارها متوسل می شود و خستگی و نومیدی برایش بی معنی می باشد. کار من و شما و تمامی روشنفکران و فرهیختگان علاقه مند به پیشرفت و توسعه زادگاهمان باید تلاش و روشنگری باشد باید آنقدر گفت و گفت و تکرار کرد تا به راه حل و کنش و واکنشی رسید از بدگویی و یا تمسخر آدم های کم خرد ویا نا آگاه هرگز نباید نومید شد دورنمای افق های روشن آینده را باید دید و به آن سوی گام نهاد.
من فکر نمی کنم که یک اسم مستعاری که بر پایه یک حقیقت واقعی برای من نویسنده است و بیش از دو بارهم در نوشته های پیشینم توضیح داده ام و نوشته ام که به چه دلیل با این اسم مستعار می نویسم ایرادی داشته باشد (در آرشیو همین سایت بخوانید) چون اگر ایرادی داشت ویا احساس غرض ورزی از آن احساس می شد نمی توانستم ده ها دوست خوب و فرهیخته ای همچون شما از جای جای شهرهای همزبان و هم فرهنگ پیدا کنم و با آنها در ارتباط و گفتگوی علمی و تخصصی باشم. از خود شهر لار بیشتر از ۱۰ نفر هستند که در موضوعات مختلف مثل شما با هم دوستانه در تماس و گفت و گوییم. وانگهی تمامی موضوعاتی که تا کنون از من در سایت های مختلف محلی منتشر شده موضوعات عام برای کل منطقه همزبان و هم فرهنگمان بوده است. نمی دانم داشتن اسم مستعار یک گراشی از دُبی و چاپ نکردن عکس و اسم فامیل چرا برای کسانی احساس غرض ورزی بوجود آورد؟!
راستش را بخواهید من به مخاطب و خوانندگان نوشته هایم احترام می گذارم ولی اعتقاد ندارم که باید به گونه ای مطالبم بنویسم و یا خود را معرفی کنم که آنها خوششان بیاید؛ دنبال بدست آوردن نواله و اسم و رسم هم نیستم؛ در این سن و سال پیش از توان و انتظار کار خود کرده ام و الکم را بخوبی بیخته ام و اکنون یک سری تجربه علمی و کاری در صنعت و تجارت و کار آفرینی دارم همراه با یک مختصری امکانات مادی اینها را مخلصانه و گم نام بدون هیچ اجر و منتی در اختیار همزبانانم قرار می دهم. مفید افتد چه بهتر مفید نباشد کوشش می کنم که یاد بگیرم؛ بهتر فکر کنم و بهتر عمل کنم.
در نوشته های من غرض ورزی بی معنی است چون برای خوش آمدن و دل خوش شدن خواننده نمی نویسم، شاید خوانندگانی باشند که سیاق نوشتن و یا ضعفهای نوشتاری من را متوجه نباشند و یا اینکه دچار سندروم لار مرکزیسم یا دچار انواع دیگری از سندروم های روان شناختی باشند، دچار شک شوند و یا احساس غرض ورزی کنند و یا بقول شما به سخن توجه نکنند و اول به سخن گو بنگرند. آنها گرفتار سندروم منفی هستند. آنها باید خود متوجه ضعف خودشان باشند و برای معالجه خود اقدام کنند. داشتن احساس بد بینی و یا مشاهده غرض ورزی در مواجه با هر سخن، اندیشه و یا پدیده نو مانع بزرگی برای رشد و تعالی انسان است آنان خود دانند که چگونه با یک گفتار نو برخورد کنند. ما باید و طیفه خود انجام دهیم.
دوست خوبم، من اسم استانی را تغیر نداده ام اشتباه بر داشت نشود بلکه با توجه به مجموعه عوامل فرهنگی، زبانی، تاریخی، جغرافیایی و نیروی انسانی (سنتاً پرکار و توانمند همراه با دانش وتجربه در اقتصاد و تجارت) موجود در شهرهای جنوبی فارس و غرب هرمزگان و با در نظر گرفتن تغییرات احتمالی سیاسی و اداری کشوری و استانی (فارس و شاید هم هرمزگان) در آینده نزدیک، تشکیل استانی جدیدی بنام استان فارس ساحلی را با همزبانانم در میان گذاشته ام و کوشش می کنم که در چند گفتار به این موضوع بپردازم. بنابراین ضرورتی ندارد که اسم مستعار نویسنده هم تغییر کند. من خوانندگان مطالبم را هوشیارتر و داناتر از آن می دانم که بخواهم با این رویکرد با آنها برخورد کنم که مثلا آنها راضی نگهدارم؛ این کار را توهین به شعور خوانندگان این سایت ها می دانم؛ شاید اقلیت بسیار کوچکی که گرفتار بد بینی و یا سندروم های روان شناختی باشند به اسم و نویسندگان شهرهای دیگر ویا نوشته های که در راستای خیالات و توهمات آنها نباشد احساس غرض ورزی کنند که در اینجا تغییر اسم بخاطر یک اقلیت ناچیز و کم دانش دور از خردمندی ست. در مورد پر حجم نویسی درست می گویید؛ کوشش دارم خلاصه و مفید نویسی یاد بگیرم ولی صریح نوشتن را نمی دانم چگونه باید باشد و یا بنویسم که در این اوضاع و احوال جاری و ساری مملکت و منطقه به کسی برخورد نکند و یا شاخک های حسی مشکل ساز کسانی تحریک نشود که ترس از آگاهی مردم دارند و یا به منافع خود می اندیشند. بنابراین من فقط می توانم اشاراتی به موضوع های مختلف داشته باشم و خواننده علاقمند توانا و هوشیار باید خودش دنبال اشارات بگیرد و به کنه موضوع پی ببرد. بالاخره در این دنیا واقعی همواره تنازع منافع وجود دارد، و بسیاری از افراد و یا شهرستانها بیشتر دنبال منافع شخصی و شهرستانی خود هستند تا گفتگو و تامین منافع عامه مردم در منطقه لذا صریح نوشتن را نمی دانم چگونه و تا کجا باید باشد و چه چیزها را باید نوشت و از چه چیزها باید پرهیز کرد. با پرسش ها و کامنت نویسی های خوانندگان علاقمند تا حدودی بیشتری می توان اشارات را روشن کرد.
تحولات اجتماعی همراه با تغییرات دیدگاه ها و نگرش مردمی در راستای بستر سازی برای ایجاد یک استان جدید که بتواند در برگیرنده و تامین کننده منافع تمامی مردمان ساکن در این جغرافیای جدید باشد خود یک پروسه مردمی و نفس گیر است که قبل از هر حرکتی اول باید جنبه های نظری و تئوریک ضرورت وجودی تشکیل چنین استانی برای مردم تبیین و تعریف شود؛ بقول معروف جا بیفتد سپس به فاز بعدی و اصلی آن که آغاز بحث و مجادله با دولتیان و حکومتیان و درگیری با رقبا و مخالفان با استان شدن منطقه ما باشد وارد شد. اینگونه نیست که من نویسنده و یا فردی تواناتر و خوش فکرتری بیاید تشکیل تیمی دهد و علاقمندانی از جوانان خواهان تحول و توسعه و پیشرفت جمع کند و کار نو و خلاقیتی جدید در منطقه بوجود آورد. اگر به این آسانی می شد که یک ساختار مناسب توسعه و پیشرفت را فراهم آورد یقینا هر کنشگری برمبنای توان فکری و توانمندی علمی و تجربه اش وارد این گود می شد، لذا پیشنهاد این دوست لاری من در ایجاد یک شرکت تعالی نگر و جمع کردن جوانان عاشق خدمت برای توسعه و پیشرفت همه جانبه منطقه برای من عملی و میسر نیست. این بدین معنی نیست که من از کمک کردن و همیاری نمودن جوانان و فرهیختگانی که بتوانند برای خود گروه یا تشکیلات «سمن» مانند در این راستا بوجود آورند و برای همکاری و همیاری کار و پیشبرد هدفی مشترک برای کل منطقه اقدام کنند مساعدت مادی و یا همفکری نداشته باشم. بارها روی این موضوع تآکید داشته ام، متاسفانه تاکنون حرکت مشخص جمعی (بین شهرستان ها و بخشهای مختلف همزبان) و یا علاقمندی به موضوع مشخصی که در برگیرنده منافع همه همزبانانم باشد مشاهده نکرده ام. حتی در موضوع تشکیل گروهی از مهندسین و خبرگان صنعت آب و برق که شخصا علاقمند هستم و حرکتی و پیشنهادی با دعوت کردن افرادی به دبی شروع کردم تا کنون مثبت ندیده ام. متاسفانه علیرغم تعهد به پرداخت کمکهای مادی برای شروع کارشان در برابر دوستان خوش نام و موفقم در اقتصاد، یکی خیّر معروف و نیک اندیشی از لار و دیگری از اوز برای ایجاد یک سمن فنی و حرفه ای که چندین خبره و مهندس از چند شهرستان همجوار با هم همکاری نمایند نیز مسیر نشد. نمی دانم بهتر از این چه پیشنهادی بدهم که شما همزبانان جویای خدمت اگر علاقمند برای تامین آب و برق بلند مدت برای کل منطقه هستید یک سمن مهندسی و مطالعاتی از بین تحصیل کردگان و مهندسین بوجود آورید و یک مهندس تمام وقت هم برای هماهنگی و پیشرفت کارتان استخدام کنید هزینه حقوق مادی ایشان و هزینه تمامی نشست ها و یا کنفرانس ها و یا سفرهای مطالعات این سمن را پرداخت خواهم کرد.
دوستان دعوت شده از دبی که برگشتند محدودی فقط برای تشکر تماس گرفتند و یک دونفرشان هم پشت سرشان را هم نگاه نکردند و گویا فراموششان شده بود که برای چه به دبی دعوت شده بودند! ظاهرا چنین به نظر می رسد مثل اینکه فرهیختگان همه شهرها و بخش های این منطقه نفرین شده اند و یا قسم خورده اند که به گفتگوی سازنده و آینده ساز برای منافع جمعی مردمان همزبان و هم فرهنگ با یکدیگر گفت و گو و همکاری نداشته باشند و بیشتر کوشش و تلاش آنها شهر خود محور است؛ شاید یاد نگرفته ایم که روی موضوعاتی که خیر و صلاح کل منطقه است فکر کنیم. باید خیلی رک و پوست کنده بگویم تا ما خبرگان و فرهیختگان تمامی شهرها و بخشهای جنوب فارس و غرب هرمزگان نتوانیم با هم بنشینیم و گفتگو کنیم که درد ما چیست همانند چهل سال گذشته فرصت سوزی ها ادامه خواهد داشت و خبری از توسعه و پیشرفت پایدار نخواهیم داشت.
من به سهم خود حاضر به همکاری هستم چه مادی و چه فکری برای کمک به ایجاد هر نوع سمنی و یا تشکیلاتی که برای همکاری آینده منطقه توسط فرهیختگان و کنشگران مسایل اجتماعی شهرها و بخشهای مختلف بوجود آید، باقی مسائل به آگاهی، درک و شعور مدعیان بزرگی و فرهیختگی این شهرها و بخش های همزبان بستگی خواهد داشت که چگونه بخواهند رفتار کنند.
۵) مهربان خواننده ای در سایت آفتاب لارستان کامنت برادرانه و مشفقانه ای در ذیل گفتار اول استان فارس ساحلی برایم نوشته بود بدین مضمون که نوشته ها و ایده های استان فارس ساحلی را بصورت و قالب طرحی در آور و آنرا ارائه کن، لکن بر طبل تفرقه نکوب که جز شکست طرح و بر باد رفتن افکار و سخنانت چیزی در پی نخواهد داشت.
ضمن خرسندی و سپاس از این برادر مهربان و مشفق باید بگویم که با گزاره دوم تذکر ایشان کاملا موافق و به آن معتقد هستم و باور دارم که بر طبل تفرقه و جدایی کوبیدن برای ما خویشان نزدیک و همزبان که در این جغرافیای پهناور جنوب فارس و غرب هرمزگان زندگی می کنیم و قرار است با هم آینده ای بهتری برای خود و نسلهای آینده بسازیم کاری است ناپسند و باید همه ما به شدت از آن جلو گیری کنیم. من سعی خواهم کرد که این مسئله را با اهتمام بیشتری رعایت کنم ولی دوستداران واقعی شهر لار هم دقت کنند که اگر انتقادی و یا سخنی غیر از سخن، خواست، تعریف و انتظار آنها گفته شود تفرقه اندازی و تضعیف لار نیست مثلا در بالا سخنی گفته ام و ترمی مطرح کرده ام بنام سندروم لار مرکزی، این بیان صورت و حال افراد اندکی در شهر لار است که براحتی نمی توانند واقعیت های جهان امروز و تغییرات انجام شده را خوب ببینند بنابراین تحلیل آنها بر پایه واقعیت ملموس و تغییرات بوجود آمده فکری و نظری مردمان این منطقه استوار نیست؛ به باور این افراد هر آن کس که سخنی غیر از سخن و باور آنها بیان کند تفرقه انداز می شود. این افراد هم به شهر لار زیان می رسانند و هم موجب دوری همدلان و همزبانان می شوند کسی باید احوال فکری آنان را بیان کند که شاید متنبه شوند.
امیدوارم که همه ما تعریف روشن و دقیقی از تفرقه اندازی داشته باشیم تا گرفتار این بلا نشویم و بدانیم هر آن کس سخنی غیر از خواسته ها و نگرش ما بگوید تفرقه انداز نیست. در مورد گزاره اول ایشان یعنی ایده تشکیل استان را بصورت قالب طرحی در آوردن، توجه این مشفق گرامی و خوانندگان دیگر که شاید نگاهی کلاسیک و یا سنتی به مقولات تغییرات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بنیادی در کشور مثل بوجود آمدن یک استان جدید برای یک منطقه جغرافیا داشته باشند به این موضوع سوق میدهم که کار سترگ و بزرگ این چنانی که به ده ها موئلفه و عامل های مختلف اثر گذار و اثر پذیر وابسته است کار یک نویسنده و یا کنشگر اجتماعی نیست؛ این یک پروسه جمعی و اجتماعی است که باید بصورت طبیعی از طرف نویسندگان و فعلان اجتماعی به اشکال مختلف مطرح شود سپس با برخورد آرا و ایده ها رشد و قوام یابد تا در زمانی کم کم زمینه و مقبولیت تئوریک و نظری آن برای مردمان ذینفع جا بیفتد آن وقت است که می شود درباره به قالب درآوردن طرح نظر داد یا اقدام کرد؛ نوشتن و پیشنهاد من آغازین مرحله شروع گفتگوی نو در این موضوع می باشد.
فراموشمان نشود که ما در کشوری زندگی می کنیم که وارث و گرفتار یک سیستم فرتوت، نا کار آمد، تحول ناپذیر و با مشکلات فراوان ساختاری عجیب و غریب که توان تبدیل سیستم اداری سیاسی خود به یک سیستم پویا، تحول پذیر و کار آمد نیست. بزرگان و مسئولین و فعالین منطقه ای ما نیزکار آموخته و شاگردان خوب این سیستم اداری کشور هستند که تنها وظیفه خود را اداره کردن و راضی کردن سلسله مراتب اداری و تشکیلاتی خود همراه با تبلیغ و توجیه کاری برای این سیستم و نظام می دانند و هر چه کمتر خود را درگیر فکری پویا و نوآوری اداری و سیاسی و خلاقیت کنند شغل و مقامشان مستحکمتر خواهد بود و یا در این سیستم ناکارامد بالا خواهند رفت. لذا ما باید خودمان شروع کنیم و کوشش نماییم که توان طرح و پیشنهاد ایده های نو و کار بردی در میان خود بوجود آورده و برای به نتیجه رساندن آنها به گفتگو و همکاری سازنده برسیم. این نوشته ها در راستای همین منظور است و امیدوارم فرهیختگان و نخبگان شهرها و بخش های همزبان در ایده و بحث شرکت کنند و اگر توان بوجود آوردن گروه و یا سمنی برای پرورش ایده ها و گفتگوی نو داشته باشند اقدام کنند و خوشحال خواهم شد در این امر با آنها همکاری فکری و تجربی شروع کنم و پشتیبانی مادی در همراهی هدفشان فراهم نمایم.
پیش گفتار موضوع بر خلاف خواسته ام طولانی شده و از ناتوانی خود در خلاصه نویسی از خوانندگان پوزش می خواهم. در هفته های آینده درباره خود موضوع استان پارس ساحلی نوشتن را شروع خواهم کرد. تا آن روز از دوستداران و خوانندگان علاقمند به موضوع بخصوص مشتاقان به توسعه و پیشرفت اقتصادی، صنعتی و کارآفرینی در منطقه خواهشی دارم اگر بتوانند به نوشته پیشین استان فارس ساحلی (اینجا) رجوعی دوباره کنند و به بحث ها و اشارات آورده شده در آن در ارتباط به دشواری های منابع و امکانات باالفعل و بالقوه خودمان در تولید ثروت و سیاست های و برنامه ریزی ها سران و بزرگان حکومتی و دولتی در این چهل سال در اقتصاد وصنعت کشور بخصوص چگونگی هماهنگی آنها در تیول سازی ثروت و قدرت در کشور دقت بیشتری نمایند وتا آنجایی که علاقه و اطلاعاتشان یاری می کنند به این موضوع بیندیشند که در چنین شرایطی منطقه ما باید به چه سمت و سوی کار آفرینی اقتصادی و صنعتی حرکت کند. چگونه و با چه برنامه ای؟ فراموش نشود که اکثر کارها صنعتی و واقتصادی در خور توجه انجام شده در بیست سال اخیر تا امروز کشور و حتی در شهرهای همجور به بخش حصوصی ارتباط داشته و یا سرمایه گذاری شده است.
* تیتر یاد داشت برگرفته از کامنت خوانندهای محترم از سایت آفتاب لارستان است.